از همان زمان كه از خاكريزهاي داغ جنوب تا سنگرهاي يخ زده غرب پلي ساخته شد براي ستارگاني كه به كهكشان بقا برسند. رشتههايي كشيده شدهاند از پلاكهاي هويتي كه همراهان اين قافله تقديم دوست كردند و نسيمي هميشه وزان است از بدن هاي معطر با عطر باروت. در اين قافله، دستان غيرت، بازوان استقامت را فشرده بود تا باقي بماند آنچه بايد از مسير وصل آموخت. حال، خط به خط اين آموختهها و اين ميراث تكرار نشدني را بايد در برگ برگ كتابهايي جستجو كرد كه هرفصل آن بيكرانههايي را از اين مسير به تصوير ميكشند و صفحههاي نگاشته شدهاي كه خود لوحي نورانياند تا راه را از بيراهه بنمايانند. اين كتاب در دست آموزگاراني است كه خود لحظه لحظههاي مسير را رفته و همسفران ستارههاي "ثامن الائمه" بوده اند و در شبهاي بستان، هويزه و خرمشهر درخشيده و در روزهاي شلمچه و هور العظيم شور آفريدند. دكتر سيد يحيي رحيم صفوي ـ نويسندهاي است كه تجربيات اين مسير را براي راهيان اين راه نگاشته است.
سيد يحيي (رحيم) صفوي در سال 1331 در روستاي همام از توابع باغ بهادران اصفهان به دنيا آمد. وي درباره زندگياش ميگويد: « تا 5 سالگي در روستا بودم. سپس پدرم براي كار در آموزش و پرورش به اصفهان منتقل شد و ما ساكن اصفهان شديم. سواد پدرم در حد خواندن و نوشتن، اما مادرم باسواد بود. دوره ابتدايي را در دبستانهاي شيخبهايي و اللهورديخان كه هر دو در محله خواجوي اصفهان بودند، گذراندم. دوره متوسطه را در دبيرستان نشاط طي كردم و در سال 49 مدرك ديپلم را از همان جا گرفتم. در دوره دبيرستان در دو، سه درس قوي بودم يكي از آنها زبان انگليسي كه بر آن تسلط داشتم. به همين دليل در سال آخر دبيرستان به درخواست مدير آنجا ـ آقاي هاشم الحسيني رحمتالله عليه ـ به بچههايي كه در اين درس ضعيف بودند، درس ميدادم. البته گرايش تحصيلي خودم علوم طبيعي بود. در سال 1350 در رشته زمينشناسي در دانشگاه تبريز پذيرفته و در سال 1354 در مقطع كارشناسي از همان دانشگاه فارغالتحصيل شدم. در دانشگاه فعاليت سياسي عليه رژيم پهلوي داشتم، آن زمان تغيير و تحولي در دانشگاه تبريز رخ داده و آن اينكه محور اعتصاب و تظاهرات به دست نيروي مذهبي افتاده بود. نيروهاي مذهبي از شهرهاي مختلف ايران آمده بودند. از شهرهاي شمالي تا شيراز و اصفهان و نيز استانهاي ديگر. سال اول در دانشگاه نمازخانه نبود. يكسال مبارزه كرديم تا يك اتاق 2 در 3 به ما دادند و ما توانستيم به عنوان نمازخانه از آن استفاده كنيم. در آن زمان ساواك در دانشگاه مستقر بود و حتي يك دفتر رسمي داشت و همين طور گاردي از شعبه شهرباني در دانشگاه تبريز مستقر بودند كه براي خود مقر و ساختماني داشتند و شايد بيش از 500 نفر ميشدند. در كلاسمان هم 2 نفر عامل ساواك بودند يعني از يك كلاس 20 نفري 2 نفر ساواكي بودند كه بعدها وقتي ساواك تبريز را گرفتند، ما اسناد و اسمهاي آن دو را در آن جا ديديم كه پول مختصري ميگرفتند و اخبار دانشگاه را به آنها ميدادند. همان زمان بود كه يكي دوبار من را احضار كردند و اخطار شديد دادند.
بعد از اينكه از دانشگاه فارغالتحصيل شدم، تا سال 56 خدمت افسر وظيفه را در شيراز و در تيپ 55 هوابرد شيراز كه يك تيپ چتر باز بود، گذراندم. در شيراز به فعاليتهاي فرهنگي و مذهبي مشغول بودم. در داخل شهر در 3 مسجد و يك دبيرستان مسايل مذهبي تدريس ميكردم و از روي تفاسير معتبر، تفسير قرآن ميگفتم. در سه روستاي اطراف شيراز نيز به نامهاي بَرْم ـ دَلَكْ و كُشنِكان كه از مقبره سعدي حدوداً 50 ـ 60 كيلومتر فاصله داشتند و تقريباً در جنوب شهر شيراز بودند فعاليت داشتم. در آن روستاها از كوچك و بزرگ دعوت كرده بوديم تا به مدرسه روستا بيايندو برايشان 2 كلاس روخواني قرآن گذاشته بوديم تا قرآن خواندن را ياد بگيرند. اين مدرسه را مديركل آموزش و پرورش شيراز در اختيارمان گذاشته بود و من با يكي از دوستان پنجشنبهها بعد از ظهر در روستاي كُشنِكان درس ميداديم و تا روز جمعه آنجا ميمانديم و فعاليتهاي مذهبي انجام مي داديم. به بچهها سرودهاي اسلامي ميآموختيم و به بزرگسالاني هم كه مورد اطمينان بودند رساله امام را ميداديم. در روستاي كشنكان يك مسجد ساختيم و البته هزينه آن از طرف خيرين شيراز و حاج آقا سيفي كه فروشگاه لوازم مهندسي يمين داشت پرداخت شده بود. آن زمان با اينكه افسر وظيفه بودم اما به عنوان پيش نماز در مسجد نماز ميخواندم. به جز ماه رمضان و محرم. زيرا در اين 2 ماه با كمك مردم مذهبي شيراز و نيز با كمك حاج آقاي سيف كه بعد از انقلاب رياست ستاد نماز جمعه شيراز را به عهده داشت از يك روحاني دعوت ميشد تا در اين 2 ماه در روستا بماند و بنابراين فعاليت ما متوقف ميشد. زماني كه در روستاها فعاليت مذهبي داشتيم به كساني كه در كلاس شركت ميكردند كيك يا شكلات ميداديم و بعضيها هم كه قرائت خوبي داشتند جايزه ميگرفتند. در دو سالي كه در شيراز بودم حدوداً بيش از 500 نفر خواندن قرآن را آموختند و حدود 8 رساله امام در روستا پخش شد.
در دوران سربازي، ستوان دوم و چترباز بودم. يعني از هواپيماي سي يكصدوسي (C-130) از آسمان پرش ميكردم. هم پرش روزانه و هم پرش شبانه. در شب وقتي از هواپيما بيرون ميپريديم اصلاً زير پايمان را نميديديم. مثلاً با هواپيما از شيراز بلند ميشديم و در دزفول پرش شبانه داشتيم. اگر چتر باز نميشد نميفهميديم. اگر پاره ميشد نيز نميفهميديم و خيلي سخت بود.
يكي از قوانين در پرش با چتر اين است كه اگر چتر پاره شود و پارگي آن از يك كلاه آهنين بيشتر باشد بايد چتر كمكي كه روي شكم بسته ميشود را باز كرد. يك بار چتر من دچار پارگي شد و من آنقدر به آن پارگي نگاه كردم تا اندازه اش را ببينم كه از يك كلاه آهني بيشتر است يا نه، كه ناگهان محكم به زمين خوردم.
طي سالهاي 54 تا 56 در دوره افسر وظيفه همراه با دانشجويان و استادان ارتشي آن زمان آموزش نظامي خوبي را آموختم، به طوري كه من كه افسر وظيفه بودم براي مدتي فرمانده گروهان يكم گردان 135 تيپ 55 هوابرد آن زمان شدم، در حالي كه فرمانده گروهان شدن درجه سرواني ميخواست و نيز بايد افسر كادر ميبود. علاقه زيادي به آموزشهاي نظامي داشتم. كاركردن با انواع خمپارهاندازهاي 120 ميليمتري، كاركردن با توپخانه و زرهي، آموختن تاكتيكهاي نظامي، نقشهخواني، موشك تاو، همه اينها را آموخته بودم، در حالي كه فقط هدايت و لطف خدا بود؛ زيرا هيچكس فكر نميكرد انقلاب شود و بعد از آن هم جنگ كه اين آموزشهاي تخصصي نظامي براي دفاع از اسلام و كشور مفيد واقع شود.
سال 56 كه دوران سربازي تمام شد براي فراگيري علوم اسلامي به قم رفتم و شروع كردم به خواندن درس طلبگي و جامع المقدمات را در 6 ماهتمام كردم.در درس تفسير قرآن و بحث خلقت انسان كلاس هاي آيتالله مشكيني رضواناللهعليه در مدرسه اعظم قم شركت ميكردم. با اينكه در زبان انگليسي مهارت داشتم اما در دارالتبليغ آقاي شريعتمداري كه دورههاي زبان آموزي جهاني داشت و در ميدان ارم قم بود نيز حضور داشتم. 19 دي ماه قيام مردمي قم در اثر مقالهاي كه در روزنامه اطلاعات توسط «رشيدي مطلق» به دستور شاه و هويدا نوشته شده بود به پا شد و عدهاي را به گلوله بستند. من به چشم خودم ديدم، دستور تير داده بودند تا از كمر به بالا شليك كنند يعني به سمت سينه و سر. آن زمان ديگر براي ادامه درس نماندم و روحيهاي براي درس خواندن نداشتم و روحيه مبارزه با رژيم ستمشاهي در من به شدت تقويت شده بود، خصوصاً با اعلاميههاي حضرت امام(ره). به همين دليل براي چهلم شهداي قم به تبريز رفتم و 29 بهمن سال 56 بود كه مردم تبريز قيام كردند. علت قيامشان هم اين بود كه قرار بود مردم به دعوت 10 نفر از علما از جمله شهيد آيتالله قاضي در مسجدي به نام قزلّلي جمع شوند، اما شهرباني در مسجد را بسته بود و نميگذاشت مردم به داخل بروند. رئيس شهرباني به نام سرگرد «حقشناس» كلماتي در هتك حرمت مسجد گفته و به همين دليل جواني با او درگير شده بود كه جلوي چشم مردم آن جوان را به شهادت رساند. و اين باعث تظاهرات مردم و كشتهشدن همان سرگرد و سقوط شهر تبريز به دست مردم شد.
آن روز مردم همه مشروبفروشيها و سينماها و حزب رستاخيز را به آتش كشيدند. من آن زمان در چهارراه منصور شهر تبريز به اتفاق عدهاي از دوستان انقلابيم در يك خيابان بودم كه مورد اصابت يك گلوله قرار گرفتم. گلوله در پايمگير كرده بود و خونريزي شديدي داشتم و به بيمارستان پهلوي آن زمان كه كنار دانشگاه تبريز بود توسط همان دوستان مبارز و انقلابيم منتقل شدم؛ اما ساواك به بيمارستان آمد و همه مجروحان را با خود برد. تعداد مجروحان زياد بود. دوستان من كه در رشته پزشكي تحصيل ميكردند هنوز مشغول به تحصيل در دانشگاه بودند و من را با لباس بيمارستان از زيرزمين و بخش سردخانه بردند و با يك موتورسيكلت گازي فراري دادند و به منزل آقاي مهندس رضا آيتاللهي منتقل كردند، ايشان آن زمان رئيس كارخانه سيمان صوفيان و انسان بسيار مؤمن و انقلابي بود. به تشخيص همسر ايشان كه يك پزشك بود بايد پاي من جراحي ميشد. بعد از يك هفته كه در منزل ايشان ماندم به قم و به منزل حجتالاسلام والمسلمين محمد آلاسحاق رفتم. اين بزرگوار كه عالمي مجاهد و مبارز بود جراحي را به منزلشان دعوت كرد و با بيحسي موضعي، جراحي و تير را از پايم درآورد. حجتالاسلام آلاسحاق پسري داشت به نام مهندس ابوالحسن و همدوره ما در دانشگاه تبريز بود و در جنگ شهيد شد. ما نزد حاجآقا محمد آلاسحاق فلسفه تربيت اسلامي ميخوانديم. سه نفر بوديم و شبها بعد از نماز مغرب و عشا 2 ساعت اين درس را ميآموختيم و واقعاً ايشان استاد بود. از ويژگيهايي كه داشت اين بود كه با وجود اينكه روحاني بود اما روي زمين، كشاورزي كار ميكرد و در زيرزمين منزلشان گچهاي را ميساخت كه آن زمان با آن روي تخته سياه مينوشتند، يعني از راه طلبگي و معلمي درآمد نداشت، با اينكه در مقام يك استاد حوزوي بود.
پس از همان حماسه 19 دي ماه مردم تبريز، ساواك تبريز، مرا شناسايي كرد و براي دستگيري من به ساواك اصفهان دستور داده شد. در همان ماه پدر و برادرانم را در اصفهان به ساواك برده و مورد اذيت و آزار قرار داده و خانهمان تحت كنترل بود و من مجبور شدم از ايران فرار كنم و براي مدت 6 ماه به سوريه و جنوب لبنان بروم. در اين كار مهندس محمد غرضي و علي جنتي به من كمك كردند. مهندس غرضي من را از سوريه به لبنان برد و در بيروت به گروههاي فلسطيني معرفي كرد و من حدود 6 ماه در جبهه نبطيه ـ منطقهاي در جنوب لبنان ـ با گروههاي فلسطيني مشغول آموزشهاي رزمي و چريكي بودم. سال 1357 شده و امام به فرانسه رفته بود. من از مهندس غرضي خواستم كه به ديدن اما برويم و از سوريه مستقيم به فرودگاه شارل دوگل فرانسه رفتيم؛ يك هفته بعد به نوفللوشاتو و در كنار منزل امام در هتلي مستقر شديم و به منزلي كه محل ملاقاتهاي حضرت امام و محل اقامه نماز ظهر و مغرب و عشاء ايشان بود رفت و آمد ميكرديم. اما بعد از مدتي به خانه امام رفتيم و من كارهاي كوچكي مثل خريد لوازم خانه را انجام ميدادم. اتومبيلي در اختيارم بود. زبان انگليسي هم ميدانستم و گواهينامه بينالمللي هم داشتم. روز نخست كه امام براي نماز آمدند، در زير همان درخت سيبي كه در بعضي از عكسهاي ايشان هست، بعد از نماز دست ايشان را بوسيدم و گريه كردم و اصلاً نميتوانستم خودداري كنم، امام بزرگوار يكي دوبار بر سر من دست كشيدند و من بعد از آن واقعاً احساس آرامش داشتم. تا آن زمان امام را نميشناختم. مقلدش بودم و رساله عمليه را عمل ميكردم اما حدود يك ماهي كه كنار امام و از نزديك با ايشان آشنا شدم، حقيقت نعمت ولايت فقيه را درك كردم. بعد از اين مدت، دانشجويان تكليف را از امام ميپرسيدند و امام ميفرمودند برويد ايران.
انقلاب هنوز پيروز نشده بود. من همراه يكي از دوستان به نام دكتر احمد فضائلي از فرانسه يك دستگاه پژو و بعد به آلمان رفته و نيز از آن جا بنز خريديم و به سمت ايران به راه افتاديم. قرار بود از تركيه به سوريه رفته و ماشين را پر از سلاح و مهمات كنيم. در مسير آنكارا به انتاكيه دكتر فضائلي كه ماشين بنز را ميراند و در جنوب لبنان هم با ما بود، با رانندهاي ترك تصادف كرد و يكي از پاهايش از قسمت ران شكسته شد. و ما مجبور شديم يك ماه در تركيه بمانيم.بعد از آن من از تركيه به سمت سوريه رفتم و بدنه ماشين را از مهمات و تيانتي پر كرديم. چمداني هم داشتم كه ديوارهاش چوبي بود؛ قالبهاي تيانتي را در كف چمدان جاسازي كرديم روي آن مقوا گذاشتيم، كف چمدان كمي بالا آمده بود، اما مشخص نبود و ... دي ماه 57 با برادر شهيد مهدي باكري به نام حميد باكري كه به سوريه آمده بود و آموزش نظامي ميديد از مرز بازرگان وارد ايران شديم. او در سه راهي خوي به اروميه رفت و من به اصفهان. در اصفهان با دوستان قديمي عمليات انفجاري مختصري انجام داديم. وقتي انقلاب پيروز شد از همان روزهاي نخست به همراه مردم اصفهان، ساواك اصفهان را گرفتيم. ابتدا كميته دفاع شهري را و بعد سپاه پاسداران را به اتفاق حجتالاسلام والمسلمين احمد سالك و شهيد عاليمقام حبيب خليفه سلطاني و حسين رضائي و آقاي ابطحي و آقاي ناصر مدديان(معروف به پدر) را در خيابان كمال اسماعيل اصفهان تأسيس كرديم. تا امروز كه در سپاه خدمتگزار هستم.»
اگر آن زمان آموزش نظامي نميديديد و همان رشته زمينشناسي را ادامه ميداديد بعد از انقلاب وارد فعاليتهاي نظامي ميشديد؟
روحيهام روحيه شجاعت و مبارزه عليه رژيم ستمشاهي زير پرچم حضرت امام بود. البته آن زمان فيلمهايي كه ميديديم فيلمهاي جنگي و ... بود؛ شايد همين روحيه مبارزه در راه حق و مبارزه عليه ظلم و ستم مرا به پاسداري از انقلاب اسلامي تشويق ميكرد.
چه شد كه تصميم گرفتيد كتاب بنويسيد؟
بعد از اينكه جنگ تمام شد در حالي كه قائم مقام فرمانده كل سپاه بودم، فوقليسانسم را گرفتم و از همان دوران شروع به تدريس در دانشگاه كردم. مدرك كارشناسي ارشدم را از دانشگاه امام حسين (ع) در گرايش جغرافيايي سياسي گرفتم و در امتحان مقام نخست را كسب كردم.در سال 74 بعد از اخذ مدرك فوقليسانس به عنوان هيئت علمي در همان دانشگاه پذيرفته و مشغول به تدريس درس جغرافيايي نظامي ايران شدم. بعد از يكي دو سال كه درس دادم، آنچه كه تدريس كرده بودم را به صورت كتاب درآوردم كه چاپ اول آن در سال 1379 بود و چاپ چهارم آن در دست اقدام است. اكنون 5 كتاب درباره جغرافياي نظامي ايران نوشتهام. بعد از فوقليسانس در مقطع دكترا همان رشته در دانشگاه تربيت مدرس شركت و پذيرفته شدم و در سال 1380 مدرك دكترا را اخذ كردم. رساله دكترايم را نيز تبديل به كتاب كردم، رساله دكترا بحثي درباره تحليل جغرافيايي امنيت تهران است. مثل جابهجايي پايتخت و مشكلاتي نظير تراكم جمعيت تهران و تمركز قواي سهگانه و مراكز اداري، سياسي كشور در تهران. مشكلات فرهنگي و اقتصادي اين كلان شهر دنيا را نيز آوردهام كه ممكن است در آينده تبديل به ناآرامي شود.
منظور از ناآرامي چيست؟
ناآرامي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي، در كتاب نوشتهام: «امروز شهر تهران از آستانه رشد خارج شده و ظرفيت جمعيتي و جغرافيايي آن لبريز گشته است. در صورت عدم حل مشكلات اساسي تهران، بروز و ظهور بحرانهاي اجتماعي، اقتصادي و امنيتي قابل تصور است.
مشكلات شهر تهران قابل مسكوت ماندن نيست. ميبايست هرچه سريعتر به تصميمگيري راهبردي نسبت به حل آن همت گماشت.» مثلاً پيشنهادي براي جابهجايي پايتخت دادهام. جابهجايي پايتخت يا مركز سياسي يا تعادل بخشي تهران. براي تعادل بخشي تهران 11 پيشنهاد داشتهام. مثلاً خروج تمام مراكز جاذبه جمعيت، مثل مراكز صنعتي و خودروسازي و برخي از سازمانها و وزارتخانههايي كه ميتوانيم از تهران خارج كنيم. يا پائينآوردن مزيت سرمايهگذاري در تهران و از همه مهمتر رفع نيازمنديهاي جوانان از نظر اشتغال و مسكن و مسائل فكري و فرهنگي كه ميتواند زمينهسازي عمليات رواني و تهاجم فرهنگي دشمنان انقلاب عليه جوانان عزيز در تهران شود.
پيشنهادات شما تأثيرگذار بوده و براي حل مشكلات از آن استفاده كردهاند؟
در اين كتاب، هم مسئله مشكلآفرين بودن اين پايتخت و دليل علمي آن را آوردهام و هم بحث زلزله تهران را مطرح ساختهام. نسبت به اين 2 موضوع، 2 نامه براي مسوولان نوشتهام كه البته هنوز توجهي نكردهاند، اما عدم توجه آنان مانع اين نشده كه نظرم را عنوان نكنم. من در مسائل تهران، خود را صاحب نظر ميدانم؛ همين طور در مسايل اجتماعي و جابهجايي پايتخت و مشكلاتي كه در تهران وجود دارد و اينكه 2 استان بشود يا نشود و محدودههاي اين استانها كجا باشد. به هر جهت هر چه در پنج جلد كتاب جغرافياي نظامي نوشتهام ديد كاربردي دارد. از شمال و غرب كشور تا جنوب شرق و منطقه خليجفارس و بعد هم شمال، هر كدام از اين كتابها مختص به يك منطقه است كه ميتواند در رابطه با مسائل توسعه همه جانبه يا مسائل دفاعي و امنيتي براي برنامهريزان آمايش استاني يا منطقهاي و همچنان براي دانشجويان رشته جغرافيا مناسب باشد.
جغرافياي سياسي اصلاً به چه معناست؟
من در حقيقت علم و تجربهام را در اين كتابها آوردهام. جغرافياي سايسي به معناي چگونگي بوجود آمدن دولتهاست و اينكه وضعيت و علت بقاي هر كشوري چيست. روابط آن با محيط پيرامونش و با كشورهاي ديگر چگونه است. تغيير و تحولات سياسي جهان چگونه بر آن كشور تأثيرگذار است. آنچه در اين كتابها وجود دارد، اين است كه جغرافياي سياسي را با ديد نظامي و امنيتي خود نوشتهام. به همين دليل در آن اين نكته به چشم ميخورد كه چه تهديدات سياسي و نظامي متوجه ايران است و چه ناآراميهائي ممكن است در مناطق جنوب شرق يا شمال غرب ايران رخ دهد و براي دفاع همه جانبه و امنيت ملي ايران چه كارهائي و چه اقداماتي بايستي انجام دهيم.
مثلاً چه چيزهايي؟
مثلاً درباره جنوب شرق كشورمان در اين كتاب آورده و پيشبيني كردهام كه بحرانهاي آينده ما به جنوب شرق ميرود، يعني سيستان و بلوچستان و عملاً ميبينيم كه متأسفانه اينگونه شده. در اين كتابها ديد كاربردي و ديد تجربي است كه محصول تجارب سيساله مديريتي اينجانب در سپاه پاسداران است. تجربههايي كه ميگويد دشمنان فرا منطقهاي ايران مثل آمريكائيها و رژيم صهيونيستي و برخي از همسايگان كه از قدرت گرفتن نظام جمهوري اسلامي ايران در منطقه خاورميانه و جنوب غرب آسيا نگران شدهاند بدنبال ايجاد تنش و بيثباتي در ايرانند.
به جز اين ويژگيها و وجود ديد كاربردي، ويژگيهاي ديگري هم بايد داشته باشد كه مورد توجه قرار گرفته است.
بله اين كتاب، را اكثر دانشگاهها مورد استفاده قرار دادهاند و نه تنها دانشگاههاي نظامي مثل دانشگاه امام علي(ع) و دانشگاه علوم انتظامي نيروي انتظامي يا دانشگاههايي كه وزارت دفاع دارد بلكه دانشگاههاي دولتي هم از اين كتابها استفاده ميكنند. اين كتابها مباحث مختلف و مهمي دارند. در آنها من براي هر استاني 5 لايه نقشه آوردهام، مثلاً براي استان هرمزگان 5 نقشه آوردهام، اينكه اين استان از نظر جمعيتي، توپوگرافي، هيدرولوژي، راهها، تعداد شهرستانها و درصد اشتغال جمعيت در بخش كشاورزي، صنعتي و خدماتي چگونه است.
هر كدام به چه معناست؟
توپوگرافي يعني پستي و بلندي و ارتفاعات استان كه روي نقشه نشان داده ميشود. مثلاً شمال بندرعباس كوهستاني است، بعد نقشهاي براي هيدرولوژي آوردهام كه تمام رودخانههائيكه كه ميتوان روي آن سد ساخت را نشان ميدهد. نقشه ديگر شبكه راههاي استان را نشان ميدهد نقشه ديگر هرم سني است كه ميتوان با يك نگاه فهميد در استان هرمزگان بيش از 5 درصد از جمعيت زير 30 سالاند. توزيع جمعيت را روي نمودارها نشان دادهام، نقشه ديگر مربوط به بيسوادي است؛ مثلاً تا سال (1375) 62/17 درصد مردم استان هرمزگان بيسواد بودهاند. همين بيسوادي در استان سيستان و بلوچستان روي 32 درصد است، كمتر كتابي است كه در آن براي يك استان 5 لايه نقشه وجود داشته باشد.
درباره كتابهاي ديگرتان بگوييد؟
كتاب ديگري است كه تأليف ريچارد موير است. زحمت اصلي آن را خانم دكتر ميرحيدر كه استاد جغرافياي سياسياند و هم در دوره فوقليسانس و هم در دوره دكترا استادم بودند، كشيدهاند. اين كتاب ترجمهاي است كه من و دكتر ميرحيدر انجام دادهايم. كتاب ديگر به نام «وحدت جهان اسلام چشمانداز آينده» است كه آن را به عنوان ژئوپُليتيك (Geopolitic) جهان اسلام و جغرافيايي سياسي جهان اسلام در مقطع كارشناسي ارشد در درسهاي روابط بينالملل در دانشگاه علامه طباطبايي و در رشته جغرافيايي سياسي دانشگاه شهيد بهشتي تدريس ميكنم. همچنين در دانشگاه امام حسين(ع) در مقطع دكترا به عنوان ژئوپولتيك جهان اسلام آن را آموزش مي دهم. اين كتاب تأليف است و به سه زبان انگليسي ـ عربي و تركي براي ارسال به كشورهاي اسلامي ديگر در مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي در حال ترجمه شدن است.
كتاب ريچارد موير چه ويژگيايي داشت كه به ترجمه آن پرداختيد؟
ما در جغرافياي سياسي، كتاب جديد كم داشتيم و كتابها مربوط به 20 سال پيش بودند. اين كتاب جديد را موير در سال 97 نوشته بود. تا به دست ما رسيد و ما شروع به ترجمه آن كرديم، شد سال 99با اين حال در مباحث جغرافياي سياسي حرف روز را ميزند. مثلاً مباحث جهاني شدن، جهانيسازي، مباحث شهرهاي بزرگ و كلان شهرها و مسايل سياسي و كلاسيك يعني درسهايي كه در مقطع دكتراي جغرافياي سياسي و علوم سياسي و روابط بينالملل با اين خصوصيات وجود دارد.
كتابي نوشتهايد كه برنده جايزه كتاب فصل هم شده به نام «عمليات ثامنالائمه مبدأ تحول استراتژي نظامي ايران» دربارهاش بگوييد.
اين كتاب به زبان خوبي نگارش شده و درباره مسايل سياسي جنگ، مسايل فرهنگي جنگ، مسايل داخلي كشور، مسايل سياسي عراق و اينكه بعد از جنگ وضع مردم ما چگونه و وضع ارتش و سپاه و وضع دشمن چطور بودهسخن مي گويد. روش تحقيق در آن، روشي علمي و كاملاً دانشگاهي است. كسي كه اين كتاب را مطالعه ميكند، روش علمي آن را كاملاً متوجه ميشود. مثلاً ما محيط ملي عراق را بررسي كرديم و همين طور محيط ملي ايران و وضعيت داخلي آن و نيز محيط بينالمللي را. اينها مفاهيم درس كارشناسي ارشدند. يا اينكه مثلاً بهانه عراق براي حمله به ايران چه بود؟ دلايل روشن و قابل اثبات سياسي و نظامي در اين كتاب آمده است. در بخش نخست اين كتاب 32 منبع وجود دارد و اين فقط در يك فصل آن است و در تاليف اين كتاب بيش از 100 منبع به طور كلي استفاده شده. جوان ما كه انقلاب و جنگ را نديده با خواندن اين كتاب از نظر منطقي توجيه ميشود و دليل دفاعمان و اينكه چرا اين دفاع طول كشيده است را ميفهمد.
ويژگي عمليات ثامنالائمه(ع) در بين عملياتهاي ديگر چه بوده كه به آن پرداختيد؟
از نظر من كه يك فرمانده نظاميام و از ابتدا تا آخر جنگ مشغول خدمت بودم، 2 مبدأ تحول نظامي برايمان اتفاق افتاد كه يكي از آنها همين عمليات ثامنالائمه است و يكي ديگر عمليات خيبر كه مبدأ عمليات آبي، خاكي براي رسيدن به دجله و فرات بود و به جاي اينكه روي زمين بجنگيم، جنگ آبي و خاكي داشتيم؛ اين دو مبدأ تحول نظامي بودند.
تحول نظامي به چه معناست؟
يعني تغيير اساسي در جنگ، تا قبل از عمليات ثامنالائمه(ع) تغيير اساسي در جنگ پيش نيامده بود. اما اين تحول در شكست حصر آبادان پيش آمد و آن از اين جهت بود كه تحول در استراتژي و تاكتيكهاي نظامي و تحول در تركيب نيروهاي مسلح وجود نداشت و پيش از آن سپاه و ارتش هريك عمليات جداگانه انجام ميدادند. در اين عمليات سپاه و ارتش نخستين عمليات گسترده و مشترك خود را با هم انجام دادند و اين يك تحول نظامي بود. خود شكستن حصر آبادان و شكست عراق، تحولي بود. زيرا آغازي بود براي پيروزيهاي بزرگ ديگر. 5 مهر سال 1360 اين عمليات انجام شد و آذرماه كه عمليات بعدي بود، به آزادي بستان انجاميد. عمليات ثامنالائمه(ع) فتحالبابي بود براي پيروزيهاي بعدي. ما عراق را تست كرديم و شناختيم كه چگونه بجنگيم و چگونه آنها را از ايران بيرون كنيم. دليل اينكه چرا مبدأ و تحول استراتژي نظامي ايران بود نيز در كتاب آمده . آن زمان من مسوول عمليات جنوب بودم و طرح شكستن حصر آبادان را در جلسه شوراي عالي دفاع كه در پايگاه هوائي دزفول تشكيل شده بود ارائه دادم و با حمايت مقام معظم رهبري كه آن زمان نماينده حضرت امام در شوراي عالي دفاع بودند تصويب شد.
خاطره هم نوشتهايد؟
بله كتاب خاطراتي دارم تحت عنوان "از جنوب لبنان تا جنوب ايران" كه توسط مركز اسناد انقلاب اسلامي چاپ شده، اما خودم مايل نبودم بنويسم. اصرار آقاي حسينيان باعث ضبط مطالب و انتشار اين كتاب شد، البته اين خاطرات تا سال 60 است.
نوشتن كتاب فكري آرام و بيدغدغه ميخواهد. شما با اين مشغله زياد چگونه نوشتيد؟
پنج جلد كتابهاي جغرافيايي نظامي ايران را پس از تدريس 2 سال در دانشگاه ها تبديل به كتاب ميكردم.
كتابهاي ديگر؟
كتاب عمليات ثامنالائمه(ع) كتاب مبدأ تحول استراتژي نظامي ايران محصول دورههاي عالي جنگ است كه بايد يك كار تحقيقاتي را به اسم پاياننامه انجام ميداديم كه اين كتاب همان پاياننامه است. كه با كمك آقاي دكتر حسين اردستاني نوشتهام.
گويا دغدغه شما فقط همين كتابها بودهاند.
بله، كتاب ديگرم نيز رساله دكترايم بود كه آن را به كتاب تبديل كردم و البته مقداري ادبياتش تغيير كرد. 14 سال است كه در دانشگاه درس ميدهم و اين كتابها محصول همين 14 سال تدريس است و اينكه تفكر و تدريس تبديل به كتاب شوند، هنر مي خواهد، زيرا انسان ميرود اما اين كتابها ميمانند و كساني كه اين كتابها را ميخوانند، ميفهمند كه فرماندهان جنگ فرماندهاني عالم و تحصيل كرده بودهاند. بعضي در ايران ميپندارند كه نظاميها انسانهايي مدير و عالم نيستند. ما ادعا ميكنيم كه فرماندهان سپاه، علاوه بر مشخصات ايماني كه خداوند به آنها عنايت فرموده، علم هم داشتهاند. مثلاً شهيد مهدي باكري مهندس بود. فرماندهان سپاه اكثراً يا دانشجو بودند يا فارغالتحصيل دانشگاه. شهيد همت معلم بود، شهيد باقري فوقليسانس دانشگاه تهران و مجيد بقايي دكتر بودند و ... كتابهاي ما در حقيقت يك انتقال تجربهاند.
چرا كتابهايتان تنها درباره عمليات نظامياند؟
خير اينگونه نيست. سه كتاب كه يكي (وحدت جهان اسلام، چشمانداز آينده) است؛ بحث آن كاملاً ژئوپليتيك جهان اسلام است و چگونگي فرآيند وحدت جهان اسلام، چگونگي همگرايي و واگرايي جهان اسلام را بيان مي كند و كتابي كه ترجمه شده نيز كاملاً كتاب تخصصي در حوزه جغرافياي سياسي است. كتاب مبداء تحول استراتژي نظامي ايران نيز در صد صفحه نخست آن به مباحث حقوقي نيز پرداخته شده، يعني نقش سازمان ملل متحد در بحث جنگ تحميلي عليه ايران، محيط بينالمللي، محيط منطقهاي و محيط ملي ايران و عراق قبل از شروع جنگ مورد بررسي قرار گرفته است.
منظورم از اينكه موضوع كتابهاي شما درخصوص عمليات نظامي است، اين بود كه آيا شما به فكر نوشتن كتابي بودهايد كه تأثير جنگ بر اجتماع و خانودهها را بيان كند؟
ـ متأسفانه خير. نه تنها من، بلكه ساير دستگاههايي هم كه در اين حوزه مسؤوليت دارند به اين حوزه خاص نپرداختهاند. در حالي كه اين يك حقيقت است. هشتسال دفاع مقدس فقط مربوط به صحنههاي عملياتي نميشود بلكه ملت ما در جنگ بودند. اگرچه خط مقدم آن، جبهههاي جنوب و غرب كشور بود، اما اين جنگ عمق داشت و عمق آن شهرها و روستاهاي ما بودند، مدارس، دانشگاهها، بازار و بالاخره ملتي درگير دفاع مقدس و حدود 2 ميليون نفر درگير اين جنگ شده بودند.اين 2 ميليون پدر و مادر، همسر و فرزند داشتند. نقش آنها مهم است، يك ميليون فقط نيروهاي بسيجي بودند. در بين اين 2 ميليون بيش از 200 هزار شهيد، 320 هزار جانباز و 40 هزار آزاده داشتيم يعني بيش از 540 تا 560 هزار ايثارگري كه در جبههها بودند. اگر هريك فقط يك خانواده هم داشته باشند عدد بزرگي خواهند بود. از 330 هزار جانباز حدود 40 هزار نفر شيميايياند. بنابراين همانطور كه گفتيد اين جنگ يك بعد اجتماعي وسيع و آثار اجتماعي وسيعي هم دارد كه واقعاً دستگاههاي ذيربط به آن نپرداختهاند. البته در حوزه فرهنگي، حوزه هنري سازمان تبليغات به ادبيات مقاومت ميپردازد. چند صد جلد كتاب درباره فرهنگ دفاع مقدس وجود دارد و من در بعضي از جلساتشان شركت ميكنم. آخرين كتابي كه ديدم كتابي بود با عنوان «بابانظر» و من پيشبيني كردم كه اين كتاب مثل كتاب «خاكهاي نرم كوشك» يا مثل كتاب «دا» توسعه پيدا كند. در اين حوزه، سازمان تبليغات اسلامي به آن پرداخته، اما كاش جامعهشناسان ما و ساير اساتيد علوم مختلف در اين مورد وارد بحث ميشدند.
اين فعاليت حوزه هنري چقدر نتيجهبخش بوده است؟ با هر شخصي كه در اين مسأله وارد است صحبت ميكنيم، همه ديگري را مسؤول ميدانند. اگر اينگونه باشد بايد به دنبال جامعهشناسي باشيم كه جنگ را ديده باشد، به جبهه رفته و دغدغه آن را داشته باشد و بسياري از ويژگيهاي ديگر؛ پيداكردن اين گزينه سخت است.
همانگونه كه انقلاب ما ريشه فرهنگي دارد، توليد يك فرهنگ و ادبيات فرهنگ سياسي را در جهان بنيان ميگذارد؛ يعني ادبيات انقلاب اسلامي، فرهنگ مقاومت اسلامي را در هشت سال دفاع مقدس توليد ميكند. دفاعمقدس ايران هم يك ادبياتي دارد به اسم ادبيات مقاومت. اين ادبيات مقاومت را مردم لبنان و حزبالله لبنان گرفتند و مقاومت اسلامي لبنان را شكل دادند و نتيجه آن همين بود كه در جنگ 33 روزه پيروز شدند. يعني اين ادبيات يك مكتب فكري از هشت سال دفاع مقدس ايجاد و صادر كرد. اين يكي از مصاديق صدور انقلاب اسلامي و فرهنگ مقاومت است. نه تنها لبنان بلكه فلسطينيها هم همين طور و به نظر ميرسد اين فرهنگ مقاومت به حوزه يمن هم راه يافته است. اين درباره نتيجه فعاليت در حوزه ادبيات مقاومت. اما اينكه چه كسي بايد به جامعهشناسي جنگ بپردازد و مسؤول فرهنگي كشور كيست؟ بايد بگويم واقعاً مشخص نيست. همه كار فرهنگي ميكنند. مثلاً صدا و سيما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، نمازجمعهها، دانشگاهها، دبيرستانها و مساجد. اما مسوول فرهنگي كشور معلوم نيست. چند سال پيش پيشنهاد دادم كه يك قرارگاه يا شوراي هماهنگي فرهنگي در سطح بالاي كشور تأسيس شود كه در داخل و خارج از كشور فعاليتهاي فرهنگي را سامان دهد. در هر صورت من هم نميدانم مسوول كيست اما اميدوارم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بيشتر وارد اين بحث شود.
در منزل كتابخانه شخصي هم داريد؟
آنقدر كتاب دارم كه مجبور شدم از خانه بيرون ببرم. چون همه اتاقها پر شده بودند!
بنابراين تنوع موضوع هم دارند.
بله دفتري دارم كه كارهاي مطالعاتي و نوشتنهايم در آنجاست و شايد آنجا چند هزار جلد كتاب باشد.
چقدر از آنها درباره جنگ و جبههاند؟
حدود سه قفسه. الآن عددش را نميتوانم بگويم. اما حوزه كار من جبهه و جنگ به تنهايي نيست. همانطور كه عرض كردم، كارهاي دانشگاهي هم انجام ميدهم با موضوعات علمي، مثلاً الآن كتابي دارم به نام درآمدي بر شناخت كشورهاي اسلامي يا كتاب جهان اسلام كه شامل مجموع مسايل سياسي، فرهنگي و اقتصادي و ... 57 كشور اسلامي عضو كنفرانس اسلامي است و در يك جلد انشاءالله سال آينده چاپ خواهد شد. يعني كسي كه ميخواهد نسبت به مجموع مسائل جهان اسلام شناخت پيدا كند با مراجعه به كتاب كه در سطح دانشگاهي است ميتواند بهره لازم را ببرد حتي براي تدوين رسالههاي دكتري در گرايش علوم سياسي، روابط بينالمللي و علوم جغرافيايي ميتواند به عنوان يك منبع مورد استفاده قرار گيرد.
بيشتر دوست داريد به چه موضوعاتي بپردازيد؟
حوزه تخصصي خودم را دوست دارم. جغرافياي سياسي، منتهي اين جغرافياي سياسي بخشهايي دارد. يكي از آنها ميشود جغرافيسياسي جهان اسلام؛ يكي ميشود جغرافياي سياسي شهر، يكي جغرافياي سياسي خاورميانه، يكي جغرافياي سياسي جنوب شرق آسيا و يا جنوب غرب آسيا. البته از خدا توفيق ميخواهم كه تجربه و تخصص نظامي و علمي خودم را در دفاع از انقلاب اسلامي و امنيت ملي كشور عزيزمان ايران و كمك به دفاع و آزادي ملتهاي اسلامي از چنگال آمريكا و رژيم صهيونيستي بكار گيرم.
در كتابخانهتان كتاب شعر هم داريد؟
يكي از چيزهايي كه موجب غبطهام ميشود، بحث شعر است، شعر را دوست دارم با اينكه خداوند حافظه خوبي به من عطا فرموده اما وارد اين حوزه نشدم. به حافظ علاقمندم، كتاب مثنوي مولوي هم جذاب است. متأسفانه در اين مورد نقص زيادي در من وجود دارد. در دوران نوجوانيام شعرهاي بابا طاهر را حفظ كرده بودم و به عرفان توحيدي اين بزرگوار عشق ميورزيدم.
آخرين رماني كه خوانديد چه بوده؟
همانكه عرض كردم. «بابانظر» نويسنده آن را ميشناسم. رزمنده جبههها و انسان بسيار شجاع و نجيبي بود. كتاب ديگري را در دست دارم كه ترجمه است به نام «برانداز» و آمريكاييها در سال 2006 نوشتهاند. در آن كتاب آمده كه آمريكاييها در صد سال گذشته در 12 كشور، كودتا يا حكومت آنها را سرنگون كردهاند. در حال حاضر بخش ايران و كودتاي 28 مرداد سال 1332 را تمام كرده و وارد بخش كودتاي كشور شيلي شدهام. البته رمان نيست، كتابي سياسي تاريخي است اما نويسندهاش خيلي خوب كار كرده است.
در اين كتاب راجع به انقلاب ايران چه آمده است؟
درباره انقلاب ايران چيزي نيامده. البته راجع به جنگ عراق عليه ايران و بحث گروگانگيري اول انقلاب و زمان كارتر و ماجراي سفارت آمريكا در تهران و دانشجويان پيرو خط امام(ره) و علت اينكه آمريكاييها از عراق در حمله به ايران حمايت كردهاند، آمده است.
نسبت به كتابهايتان چقدر تعصب داريد و آيا اهل امانتدادن آنها به ديگران هستيد؟
كلاً نسبت به كتاب خيلي تعصب دارم و ميخواهم هيچ كتابي از بين نرود. الآن CD به جاي كتاب آمده است البته من هم خوشبختانه در كنار كتابم CDاش را دارم. اين در مورد خود كتاب و نگهداري آن و اما درباره امانتداري و ... هم اهميت قائلم و حساسم. دانشجويانم ميتوانند از كتابخانهام استفاده كنند. همچنين در تعدادي از دانشگاهها كه استاد راهنما در مقطع دكترا يا كارشناسي ارشد يا استاد مشاور هستم، از اين كتابها به عنوان منابع، براي تدوين پاياننامه يا رساله دكتري به دانشجويانم مي دهم.
كتابهاي شما مخاطب خاص دارد يا عامه مردم هم ميتوانند از آن استفاده كنند؟
مخاطب خاص دارد و بيشتر در حوزههاي تخصصي وارد شدهام، يعني جغرافياي سياسي يا جغرافياي نظامي.
تصميم داريد در همين حوزه، كتابي بنويسيد كه عامه مردم بتوانند از آن استفاده كنند؟
آرزو دارم براي درس آشنايي با دفاع مقدس كه مصوب وزارت علوم است و سرفصلهاي آن را من و عدهاي از دوستان نوشتهايم، كتابي بنويسم و اگر خداوند عمري دهد سال 1389 اين كار را شروع ميكنم. براي عموم مردم سخنرانيهايي هست كه اگر تبديل به كتاب شوند، مفيدند، اما هنوز كسي اين كار را نكرده است. البته يك كتاب نميشود، اگر كسي بخواهد يك جنگ 8 ساله را كتاب كند، بيش از يك جلد خواهد شد.
براي آسيبشناسي آثارتان از چه روشي استفاده ميكنيد؟
كتابهايم را قبل از انتشار به دانشجويانم ميدهم تا بخوانند و نظر دهند. مثلاً همين كتاب كه گفتم، ـ كتاب جهان اسلام ـ در دو دانشگاه متفاوت مطالب مربوط به 57 كشور اسلامي را بين دانشجويانم تقسيم كردم. هريك 3 الي 5 كشور را خواندند و نظر دادند، اصلاحات و اطلاعات و آمار اين كشورها مربوط به سال 2007 بود كه از دانشجويان دوره دكترا در دانشگاه علوم تحقيقات و دانشگاه امام حسين(ع) خواستم تا آن را تبديل به 2009 كنند. بنابراين، وقتي به دست مخاطب ميرسد كاملاً آسيبشناسي شده اند. با اين حال وقتي منتشر ميشوند در مقدمه كتاب از همه صاحبنظران و استادان و ... ميخواهم كه نظراتشان را برايم بفرستند. هم صندوق پستي اعلام ميكنم و هم نشاني سايت را و از اشكالاتي كه ميگيرند، استقبال ميكنم، زيرا آنهايي كه اهل مطالعهاند، واقعاً نقدهاي زيبايي دارند. درباره كتابي كه برنده جايزه كتاب فصل شد.(مبداء تحول استراتژي نظامي ايران) 2 انتقاد برايم رسيده كه بسيار به جاست. در آن كتاب نوشته شده پادگان سنندج سقوط كرد. در حالي كه پادگان سنندج در اوايل انقلاب كه ضد انقلاب در سنندج بود، سقوط نكرد بنابراين در چاپ بعدي اين اشكال اصلاح ميشود.
كتابهايتان چقدر مورد استقبال اعضاي خانواده خودتان قرار ميگيرد؟
پسرم كه دانشجوي دكتراي علوم سياسي است هم در نوشتن اين كتابها به من كمك ميكند و هم در جمعآوري منابع و تنظيم آنها و هم كتابها را ميخواند. اما كتاب خاطراتم را همه خانواده خواندهاند و برايشان جذاب بود چون من هيچوقت از آنچه بر من گذشته بود، برايشان نگفته بودم. اما كتابهاي تخصصي در حوزه ديگر را كمتر ميخوانند.
پسرتان به لحاظ فكري همسويي خوبي با شما دارد. زماني كه جوان بوديد شما هم با پدرتان به لحاظ فكري همسو بوديد؟ مثلاً براي رفتن به جبهه و فعاليتهاي نظامي و سياسي مانع شما نبود؟
رفتار 2 نفر را هميشه به ياد دارم. يكي رفتار همسرم كه در اين هشت سال هيچ وقت اظهار مخالفت و ممانعت نكرد بلكه مشوق و حامي من هم بود در حالي كه سه فرزند داشتيم. همسرم آن زمان دبير بود و مرخصي سالانه گرفت تا بتواند براي بچهها، هم پدر و هم مادر باشد. همينطور پدرم، در سالهاي دفاعمقدس هم مشوق من بود و هم خودش 2 بار به جبهه آمد و با برادر شهيدم سردار سيد محسن صفوي كه فرمانده قرارگاه مهندسي رزمي صراط المستقيم وزارت دفاع بود، به خط مقدم رفت و هيچگاه مخالفت نكرد؛ بلكه هميشه ميگفت براي دفاع از ايران و اسلام بايد شما برويد اگر شما به جبهه نرويد چه كسي دفاع كند؟
اگر الان دوباره جنگي پيش بيايد شما نسبت به فرزندتان چگونه حكم ميكنيد؟
خدا كند جنگي پيش نيايد. جنگ خوب نيست اما اگر پيش بيايد اول خودم ميروم و بعد هم فرزندانم را تشويق به دفاع از اسلام و ملت و كشور عزيزمان ايران خواهم كرد؛ چرا كه دفاع واجب است. البته ما هيچگاه از جنگ استقبال نميكنيم بلكه دفاع ميكنيم. اگر دشمن چه آمريكا و چه صهيونيست حملهاي را به ايران سامان دهند، روحيات ما هنوز براي دفاع مانند گذشته است و هميشه آمادهايم. فرزندانم هم روحيه جهادي دارند و وقتي كشور و دين به خطر بيفتد، حتماً جهاد خواهند كرد.
اگر كسي را دوست داشته باشيد كتابتان را به او هديه ميكنيد؟
اگر تمايلي باشد هديه ميكنم و البته كتابهاي ما براي هركسي مناسب نيست.
حضور شما در جبهه و روحيه نظامي كه داريد در قلم شما تأثيرگذار بوده؟
من بسيار عاطفيام و روحيهاي لطيف دارم. همين الآن هم وقتي سربازان و بسيجيان را ميبينم احساس محبت زيادي بين ما برقرار است، اما در مقابل دشمنان انقلاب و دشمنان نظام و كشور بايد جدي بود. در قرآن داريم «اشداء علي الكفار، رحماء بينهم». بنابراين، بين دوستان و خوديها روحيه نظامي و خشن نخواهم داشت. بدنيست بدانيد بعد از هر عملياتي به معراج شهداء ميرفتم تا پس از هر عمليات آثار آنرا كه تعداد زيادي شهيد بود ميديدم و خودم را جاي خانوادههاي آنها قرار ميدادم، بنابراين روحيه نظامي كه پرسيديد واقعاً همه جا نيست. من همين الآن هم به جانبازان و خانوادههاي شهدا سركشي ميكنم.
آسايشگاههاي جانبازان هم ميرويد؟
قبلاً بيشتر ميرفتم اما الآن اكثر آنها را به خانههايشان فرستادهاند. زمان جنگ بيشتر به آسايشگاهها ميرفتم، هم در تهران و هم در شهرهاي مختلف. الحمدالله رابطهام با خانوادههاي شهدا و جانبازان خوب است البته انتظارات آنها بيشتر است و ما كوتاهي ميكنيم.
تا به حال پيشآمده، شخصي شما را در خيابان ببيند و به عنوان فردي مطرح و مسؤول با نارضايتي با شما برخورد داشته باشد؟
طي 2 سالي كه مسؤوليتم جابهجا شده و از فرماندهي سپاه به سمت دستيار و مشاور عالي مقام معظم رهبري منتقل شدهام، فرصتهاي خوبي براي بيرون رفتن پيدا كردهام. براي خريد به ميدان ترهوبار، مغازه و فروشگاهها ميروم. اما در اين مدت روحيه پرخاشگري نديدم. البته گاهي از دولت گلهمند بودهاند و من هم با حوصله گوش دادهام. نامههايي هم برايم مينويسند كه يا شغل يا وام يا براي سربازي فرزندانشان كمك ميخواهند. مردم ما هوشمند قدرشناس و صبورند و ما را به عنوان خادمين خود ميشناسند و تا بحال برخورد بدي با من نداشتهاند بلكه همواره با محبت و رغبت و حتي دست و روبوسي كردن مواجه بودهام.
جواب نامهها را ميدهيد يا كاري برايشان ميكنيد؟
درباره وام سعي ميكنم كه انجام دهم. البته قبلاً كه فرمانده بودم، بيشتر ميتوانستم وام دهم. آن زمان هر سال به چند هزار نفر وام ميداديم حالا، سالي چند ده نفر.
دوست داريد در نگاه مردم فرمانده موفق دوران دفاع مقدس باشيد يا استاد دانشگاه؟
دوست دارم يك سرباز مدافع دين، ملت و كشور باشم. البته يك سرباز ميتواند استاد دانشگاه هم باشد. اما من ماهيت پاسداريم را ترجيح ميدهم و ميخواهم تا آخر هم پاسدار بمانم. الآن در كلاس با اينكه همه مرا ميشناسند، اما باز هم ميگويم كه من يك پاسدارم. البته پاسداريام كه تلاش ميكنم با اخلاق و رفتارم بر دانشجوياني كه جنگ و انقلاب را نديدهاند، انشاءالله از نظر خلق و خو و رفتار انساني تأثيرگذار باشم.
فكر ميكنيد سير مطالعات و نوشتههايتان چقدر ميتواند در حوادث نظامي آينده كه ممكن است اتفاق بيفتد تأثير بگذارد؟
كتابهايم كه وارد حوزه تخصصي ميشوند و در آن درس كه قبلاً گفتم (آشنايي با دفاعمقدس) قصد داريم بحث دفاع مقدس را نهادينه كنيم. يعني به عنوان يك درس وارد دانشگاه شود و دانشجوي جوان ما كه نميداند دفاع مقدس چه بوده، حداقل به عنوان يك قسمت از تاريخ ايران به آن نگاه كند. شايد كتابهايم در بالابردن روحيه دفاع از انقلاب تأثير بگذارد. البته من نظراتم را درباره مسايل آينده و پيشبينيهاي آينده و اينكه چه كارهايي بايد كرد، خدمت مقام معظم رهبري گزارش كردهام؛ مثلاً ماهيت جنگهاي آينده، جنگهاي هوا پايه و دريا پايه خواهند بود و جنگ زميني به آن صورت كه عراق به ما حمله كرد، كمتر خواهيم ديد. بنابراين بايد به تقويت پدافند هوائي كشورمان بپردازيم تا دشمن از طريق هوا با موشك يا از طريق دريا به ما آسيب نرساند و ايشان هم دستورات لازم را به شوراي عالي امنيت ملي يا ستاد كل نيروهاي مسلح ميدهند. اما در حوزه كتاب بيتشر از جهت روحي مفيد است. از نظر من از آن جايي كه كشور و انقلاب ما مورد غضب و كينه دشمناني مثل آمريكا يا صهيونيستهاست، همواره بايد روحيه آمادگي در بدنه ملتمان حفظ شود. يعني جهاد دفاعي و روحيه ايثار و فداركاري را حفظ كرد. هر كشوري كه ميخواهد استقلال داشته باشد، بايد بهايي بپردازد و براي پرداخت بهاي آن بايد در هر زمان آماده باشد. به جز بالابودن روحيه جهادي، به گفته رهبر بايد بصيرت سياسي جوانان هم بالا برود تا بدانند گروههاي قدرت طلب، گروههاي نفاق و گروههاي برانداز چه كسانياند و نيز چه كساني ابزار گروههاي اول و دومند.
خاطرات مربوط به كتاب يا نويسنده خاصي در جبههها داريد؟
در جبهه در اتاق يا سنگرم كتابخانه داشتم و هفتهاي نبود كه يك كتاب را به اتمام نرسانم. البته اتاق يا سنگر كه ميگويم، كانكسي بود به عرض كمتر از 2 و طول كمتر از 5/2 متر. من، مطالعه بسياري از كتابها را در 8 سال دفاع مقدس به پايان رساندم. مثلاً يك دوره كتابهاي آيتالله سيد هاشم رسولي محلاتي را كه درباره پيامبر (ص) و ائمه معصومين(ع) بود. يا تفسير نهجالبلاغه علامه محمد تقي جعفري. اتومبيل استيشني داشتم كه معمولاً چند تا كتاب پشت آن بود. چون فاصله شهرها زياد بود و من در اين فاصلهها، زمان را از دست نميدادم و مطالعه ميكردم. يك بار حساب كردم كه چند كيلومتر با ماشين به جبههها از تهران رفت و برگشت كردهام. در طول هشت سال دفاع مقدس از جبهههاي غرب گرفته تا جنوب به اندازه چند دور گشتن دور كره زمين شد. چون دور كره زمين حدود 40 هزار كيلومتر است و من چند برابر اين مسافت را به جبههها رفته بودم. غير از اين، من در جبههها بايد براي بچهها سخنراني هم ميكردم و صحبت كردن براي آنان نياز به مطالعه و منابع داشت. البته اين اواخر با هواپيما هم سفر ميكرديم.
تلخترين خاطره در جبهه را بگوييد؟
كشتار مردم حلبچه كه واقعاً دردناك بود. 5 هزار زن و بچه كشته شدند. مادري كه فرزندش در آغوشش بود و ... . عصر بود و من در ارتفاعات شهر حلبچه روي تپهاي ايستاده بودم. آن زمان به عنوان جانشين نيروي زميني سپاه خدمت ميكردم. هواپيماها كه بمبباران كردند، به آقاي محسن رضايي در قرارگاه با بيسيم اطلاع دادم. همين طور به آقاي هاشمي رفسنجاني كه آن زمان در مريوان بود. بمباران شيميايي كرده بودند. 5000 نفر شهيد شدند و جنازهها يك ماه روي زمين مانده بود، هر كسي كه جلو ميرفت، آلوده ميشد. بعضي از جنازهها را سگ خورده؛ آنها نيز مرده بودند. پشت يك تراكتور زن و بچههايي بودند كه ميخواستند فرار كنند و همه همان جا كشته شده بودند. بدترين و تلخترين خاطره بود. هيچ رژيمي مردم خودش را اينگونه نابود نميكند كه صدام كرد. من بمباران حلبچه را در راستاي هيروشيما و ناكازاكي ميدانم با اين تفاوت كه آمريكاييها در سال 1945 اين دو شهر را بمباران شيميايي كردند و بيش از 200 هزار كشته شدند. اما صدام مردم خودش و آن هم زن ها و بچهها را.
بهترين و شادترين خاطرات جبهه؟
ـ آزادسازي خرمشهر. ما دهم ارديبهشت 1361 عمليات آزادسازي خرمشهر را شروع كرديم اما سوم خرداد خرمشهر آزاد شد. 23 روز جنگ. خوشحال بوديم زيرا 20 روز كه از جنگ گذشته بود، دائم صدا و سيما اعلام ميكرد كه عمليات بيتالمقدس است... و مردم ميپرسيدند چرا خرمشهر آزاد نشده؟ نميدانستند ما چه مشكلي داريم. ما براي اينكه شهر را آزاد كنيم، نيرو كم آورده بوديم و از طرفي هم مشكل عملياتي داشتيم، چون نيرو كم داشتيم از تيپهاي مختلف كمك ميخواستيم. تيپ 27 حضرت رسول(ص) كه حاجاحمد متوسليان فرماندهاش بود؛ تيپ 14 امام حسين(ع) با فرماندهي حسين خرازي، فرماندهي تيپ 8 نجف اشرف را احمد كاظمي به عهده داشت و تيپ 10 سيدالشهدا را آقاي علي فضلي. هريك از اين تيپها 2 ـ 3 گردان بيشتر نداشتند زيرا در عمليات، تعدادي شهيد و زخمي و ... شده بودند و طبيعي است كه پس از بيست شبانهروز جنگ مداوم از 10 تا 15 گردان نيرو كه ابتداي عمليات داشتند هم اكنون 2 ـ 3 گردان بيشتر براي عمليات آماده هجوم نباشند. اولين يگانها ساعت 11 صبح وارد خرمشهر شدند. آن وقت ما تلفن زديم به بيت حضرت امام (ره) و به حاج سيد احمد آقا خبر داديم و ايشان هم به امام گفتند. حاج سيد احمد آقا فرمودند كه لبخند شادي بر لبان حضرت امام ظاهر شد و ما تا اين را شنيديم خستگي 23 روزه از بين رفت. روز سوم خرداد در خرمشهر ما 10 هزار اسير عراقي گرفتيم. وارد خرمشهر كه شديم، حتي يك خانه سالم نمانده بود و همه را تخريب كرده بودند عروسكهاي بچهها در خرابهها افتاده و مردم نتوانسته بودند چيزي را با خود ببرند. واقعاً روز آزادي خرمشهر اوج خوشحالي ما بود بعد از 23 شبانهروز بيخوابي و جنگ، خوابيديم. آن روز من پس از مدتها توانستم به خانوادهام زنگ بزنم آنها گفتند كه مردم در تهران جشن گرفتهاند و شيريني پخش ميكنند از خوشحالي امام و مردم همه رزمندگان اسلام از سپاه و ارتش و بسيج و عزيزان جهاد سازندگي كه زحمات زيادي كشيده بودند خوشحال و شاد شدند.
دفتر يادداشت روزانه هم داشتيد؟
متأسفانه خير تقويمهاي آن زمان را دارم اما يادداشت نه. اين يكي از اشكالات من بود. شهيد حسن باقري كه از بنيانگذاران اطلاعات سپاه در جنوب بود و بعد از آن جانشين نيروي زميني سپاه شد، دفتر يادداشتي دارد كه تا زماني كه زنده بود در آن نوشته.
در روز چند ساعت مطالعه داريد؟
هر روز مطالعه نميكنم. البته اخبار روز را ميخوانم ولي مطالعه به معناي صرف، خير. هفتهاي 2 بار درس ميدهم و براي آمادگي در تدريس، شب يا صبح زود مطالعه ميكنم كه مربوط به موضوع تدريسم است. بعضاً در طول هفته، كتاب مورد علاقهام را ميخوانم اما اينكه هر روز مطالعه داشته باشم، خير.
از سردار رحيم صفوي چه سؤال ديگري ميپرسيد!؟
سؤال سختي است، اما فكر ميكنم يك سؤال بپرسم و آن اينكه رمز عاقبت به خيري چيست؟ چون در اين 30 سال حوادث عجيبي را ديدم. خصوصاً در صحنههاي سياسي كشور كه بسياري از بزرگان عاقبت به خير نشدند. مثلاً بني صدر بالاخره رئيسجمهور اين كشور بود و رأي خوبي هم آورد اما با نكبت و با منافقين به عنوان يك شخص خائن از ايران فراري شد و مورد لعن مردم هم قرار گرفت. يا بعضي از سياسيون كه آنها هم عاقبت به خير نشدند. عاقبت به خيري بسيار مهم است. كسي كه يك عمر تلاش كرده و زحمت كشيده و زمان مرگش فرا رسيده، قضاوت مردم دربارهاش بسيار مهم است. به ياد دارم در دوران جواني و دبيرستان، در درس خوشنويسي سرمشقي مينوشتيم كه خدايا چنان كن سرانجام كار، تو خشنود باشي و ما رستگار. بنابراين سؤال مهمي است كه رمز عاقبت به خيري چيست؟
و جواب؟
نخستين و مهمترين آن بندگي خدا و اطاعت از اوست. بندگي خداوند يعني هرچه خدا گفته انجام دهيد، انجام دهيم و هر آنچه گفته انجام ندهيد، انجام ندهيم. انجام واجبات و ترك محرمات. مثلاً خداوند فرموده و بالوالدين احسانا. يا اينكه دروغ نگوييد و غيبت نكنيد. حالا سؤال اين است كه از كجا بدانيم خداوند از ما چه خواسته؟ جواب ميدهم كه هركس، روزي 3 يا 5 صفحه قرآن بخواند. و به آن عمل كند خداوند همه حرفها را در قرآن گفته است و ما به خوبي ميتوانيم بفهميم چه كار انجام دهيم و چه كار انجام ندهيم.
دوم اينكه غير از بندگي خدا، خدمت به خلق خدا كند و مهمترين خلق خدا، محرومان و مستضعفان و فقرا هستند. خدمت به خلق خدا باعث عاقبت به خيري ميشود. اين خدمت فقط پول دادن و كمك مادي نيست و گاهي شخصي به كمك فكري نياز دارد. بعضي به مشورت و بعضي به محبت و البته خلق خدا هم فقط شامل انسان نميشود، بلكه گياهان و حيوانات نيز خلق خدايند. رسيدگي به آنها نيز خدمت به خلق خداست. سومين رمز عاقبت به خيري، تبعيت از ولايت فقيه است. هركسي كه با عشق و علاقه از امام و از مقام معظم رهبري تبعيت كرد، مخصوصاً سياسيون، عاقبت به خير شدند. كساني كه در مقابل امام و يا الآن در برابر مقام معظم رهبري ايستادهاند، عاقبت به خير نخواهند شد. رمز ديگر، معرفت و عشق و محبت نسبت به رسول خدا و عترت طاهرينش و عمل به دستورات آنها يعني حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت اميرالمؤمنين و اولاد معصومين اين بزرگواران خصوصاً حضرت بقيهالله الاعظم(عج) است كه عاقبت به خيري ميآورد. هركسي كه دلش به نور خدا و به نور قرآن و به عشق و محبت اهل بيت روشن باشد و به دستورات خدا و رسولش و عترت طاهرين رسولخدا عمل كند و قطره اشكي براي امام حسين(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) بريزد، عاقبت به خير خواهد شد. زيرا در حق ائمه بسيار ظلم شده و آخرين رمز عاقبت به خيري كه بر اثر تجربه ميگويم، رضايت پدر و مادر است. هر كه رضايت اين دو را به دست آورده، عاقبت به خير ميشود و خلاصه اينكه، از خدا ميخواهم عاقبت اين پاسدار يعني رحيم صفوي و همه پاسداران عزيز و عاقبت همه مسوولان و مديران فرهنگي و سياسي كشور ختم به خير شود.
آثار:
1. مباني جغرافياي نظامي / سال 1384/ انتشارات سازمان جغرافيايي
2. جغرافياي نظامي ايران جلد(1) / سال 1378 / انتشارات سازمان جغرافيايي
3. جغرافياي نظامي ايران جلد(2) / سال 1379 / انتشارات سازمان جغرافيايي
4. جغرافياي نظامي ايران جلد(3) / سال 1380 / انتشارات سازمان جغرافيايي
5. جغرافياي نظامي ايران جلد(4) / سال 1381/ انتشارات سازمان جغرافيايي
6. جغرافياي نظامي ايران جلد (5) / سال 1381 / انتشارات سازمان جغرافيايي
7. وحدت جهان اسلام در چشمانداز آينده / سال 1387 / انتشارات شكيب
8.عمليات ثامنالائمه(ع) مبداء تحول در استراتژي نظامي
9.درآمدي نو بر جغرافياي سياسي / سال 1376 / انتشارات سازمان جغرافيايي(ترجمه)
فعاليتهاي پژوهشي طي سالهاي 88 ـ 68
مقالات: چاپ چند مقاله درباره وحدت جهان اسلام، در نشريه سپهر
راهنمايي: پنج پاياننامه كارشناسي ارشد
مشاوره: سه پاياننامه كارشناسي ارشد
داوري: سه پاياننامه كارشناسي ارشد
داوري: يك رساله دكتري
راهنمايي: يك رساله دكتري
عضويت در هيات رئيسه انجمن ژئوپليتيك
عضويت در هيات تحريريه چهار فصلنامه علمي ژئوپلتيك، سپهر و سياست دفاعي و سياست راهبردي
سردبير فصلنامه سياست دفاعي
عضويت كميته جغرافيا، برنامهريزي و گسترش وزارت علوم
رئيس كميته نظارت بر اجراي درس آشنايي با دفاع مقدس
مقاله در نشريه فارسي
ـ سلسله مقالات مباني جغرافياي نظامي در فصلنامه سپهر (24 عنوان)
ـ سلسله مقالات خليجفارس و جزاير آن در فصلنامه سپهر(4 عنوان)
ـ مقاله در مجله علمي پژوهشي ـ فصلنامه مطالعات دفاعي استراتژيك (تأثير ويژگيهاي ژئوپلتيكي عشاير بر امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران).
ـ مقاله در كنگره بينالمللي جهان اسلام (با عنوان جهان اسلام چشمانداز آينده)
ـ مقاله در كنگره زبان و اينترنت در قرن 21.