پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس شهيد سپهبد حاج قاسم سليماني ستاد كل نيروهاي مسلح به مناسبت سالروز شهادت اين شهيد سرافراز سپاه اسلام و بر اساس طرح هاي پژوهشي صورت گرفته ، و با هدف بررسي ابعاد مختلف مكتب شهيد سليماني به انتشار بخش هايي از نتايج اين پژوهش ها در قالب بيانيه پژوهشگاه نمود ه است .
اين بيانيه به تبيين سيره عملي و فكري مكتب شهيد سليماني ،مديريت و فرماندهي اين شهيد،بخشي از اقدامات شهيد سليماني در عراق و سوريه و شكست راهبردهاي آمريكا در منطقه ، ديدگاه شهيد سليماني در خصوص مذاكره با آمريكا ،پيامدهاي منطقهاي به شهادت رسيدن سردار سليماني ،شكل گيري ارتش اسلامي و گسترش حلقه هاي مقاومت ، دلايل به شهادت رساندن سردار سليماني از سوي آمريكا مي پردازد.
در اين بيانيه در تبيين بخشي از ابعاد مكتب شهيد سلياني و در ادامه با اشاره به ماجراي انتزاع كردستان از عراق آمده است:
همانطور كه در بيان رهبر معظم انقلاب و در بيانيه شهادت او آمد شهيد حاج قاسم سليماني پيرو مكتب امام خميني بود و از اين نظر هر آنچه در تعليماتي ديني و سياسي، اجتماعي آمده بود در وجود و رفتار اين شهيد تجلي داشت. شهيد سليماني شخصيتي متدين بود اما آلوده به افكار تحجرآميز نبود. او شخصيتي نوانديش و مبتكر بود اما آلوده به تجددمآبي نبود.
«برخورد شهيد والا مقام با پديدهها تركيبي از علم و درايت بود. تركيب قاطعيت و محبت در حل و فصل پديدههاي ناخوشايند به «حكمت عملي» منجر ميشود و هزينهها را كاهش ميدهد. در ماجراي انتزاع كردستان از عراق كه يك توطئه بزرگ عليه منطقه بود و ميتوانست به درگيريهاي متعددي در غرب آسيا منجر شود، سردار سليماني با علم به اين مسئله وارد عمل شد. ابتدا با زبان ملاطفت و استفاده از روابط صميمانه از رهبران كرد عراق خواست همهپرسي را كنار بگذارند و حقوق خود را از طريق مذاكره با دولت مركزي عراق دنبال كنند و به آنان گفت من همه توانم را براي وادار كردن دوستان عراقي به انجام تعهدات خود به كار ميگيرم ولي رهبران كرد با محوريت «مسعود بارزاني» به گمان اينكه به فرصتي تاريخي دست پيدا كردهاند از اين درخواست برادرانه حاج قاسم استقبال نكرده و بر انجام همهپرسي تأكيد نمودند. او در آخرين ديداري كه با بارزاني داشت به او يادآور شد كه اين موضوع جوي خون به راه مياندازد و اين بار ديگر براي دفع خطر از ما كاري برنميآيد» كه بارزاني در پاسخ گفته بود «جامعه بينالملل در كنار ماست». بعد از برگزاري همهپرسي، نيروهاي عراق كركوك را كه با توافقات ضمني و به مرور تحت كنترل كردها درآمده بود، از كنترل حكومت اقليم خارج كردند و اين سبب شكاف در ميان احزاب كردي در اربيل و سليمانيه گرديد و در نهايت نتايج همهپرسي به تعليق درآمد و حزب دموكرات كردستان از سوي خود كردها متهم به عدم درايت و عدم آيندهنگري و عامل ريخته شدن خون كردها گرديد.»
در اين بيانيه با اشاره به اعتقاد شهيد سليماني به مشورت در امور و شيوه وي در برخورد با موضوعات آمده است:
«شور و مشورت او در خدمت اشراف او به جزئيات بود او در عين حال در جزئيات مسئله غرق نميشد و اندازه هر جزيي را با جزيي ديگر برابر نميدانست و به تقسيم بندي آنان به جزئيات مهم و جزئيات غيرمهم دست ميزد و از ميان جزئيات مهم، يك، دو و يا حداكثر سه موضوع را برميداشت و همه توان و نيروي خود را براي رفع يا تحقق آنها به كار ميگرفت و به اين وسيله به تحقق هدف نهايي نايل ميآمد. اين روش او هم هزينهها را كاهش ميداد و هم تحقق هدف را با نيروها و امكانات كم ميسر ميكرد و هم در نهايت زمان تحقق هدف نهايي را كاهش مي داد. اين همه نتيجه درايت او بود.»
اين بيانيه به بيان معنويت بعنوان مهمترين ركن زندگي شهيد سليماني مي پردازد و در آن آمده است:
«معنويت مهمترين ركن زندگي و سلوك سردار سليماني بود. توصيه او به يك جوان فاميل كه دو چيز را فراموش نكند: نماز شب و احترام بسيار به پدر و مادر، وضع روحي اين شهيد را نشان ميدهد. او به نماز توجه خاصي داشت نمازهايش نوعاً با اشك همراه بود و غير از نماز هم او اهل بكاء بود. با شيندن خبر هر شهيدي منقلب ميشد و در خود ميشكست. دائمالذكر بود. شهيد سليماني بسيار اهل مطالعه بود و اين عادت روزانه او در سفر و حضر بود. كتابهاي مختلف اعتقادي، معنوي، اجتماعي و سياسي را مطالعه ميكرد و حتي از كتابها خلاصه برميداشت و آخرين كتابي كه او آن را خلاصه كرده بود كتاب «انسان كامل» شهيد مطهري بود.
از منظر شهيد، مجاهدت در راه خدا در ابعاد شخصي و اجتماعي كليد رستگاري فرد و جامعه است. او بارها گفت هشت سال دفاع مقدس برجستهترين دوره اسلام است او جبهه را يك مكتب انسانسازي ميدانست و معتقد بود در انسانسازي هيچ چيز بر جبهه و حضور در ميدان جهاد در راه خدا برابري نميكند. شهادت گمشده شهيد بود و هيچ چيز ديگري او را قانع نميكرد و به چيز ديگري رضايت نميداد.»
بيانيه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس شهيد سپهبد صياد شيرازي «سازماندهي و نظم» را يكي از دستاوردهاي مديريتي شهيد سليماني در ايجاد سازمانهايي مي داند كه شهيد سليماني مبدع بوجود آمدن آنها مي باشد و با اشاره به خصوصيت اين سازمانها آ ورده است:
«او در طول دوران پرماجراي مديريت خود، سازمانهاي زيادي را ايجاد كرد و از اين طريق ظرفيت زيادي پديد آورد. سازمانهايي كه او پديد آورد از دو خصوصيت مهم پيروي ميكردند يكي چابكي و استفاده از حداقل نيروي انساني، ديگري كارا بودن و كمك بودن در ميدان عمل. به عنوان مثال وقتي او پا به ميدان سوريه گذاشت، اين كشور را انواعي از كشورهاي متخاصم و انواعي از گروههاي تروريستي كه سوريه را مورد تهاجم قرار ميدادند فراگرفته بود مرزهاي شمالي، شرقي، غربي و جنوبي سوريه كاملاً ناامن و محل ترانزيت تروريسم بود و هيچ شهري از شهرهاي سوريه امنيت لازم را نداشت. در يك ارزيابي اوليه و رايج، براي دفع اين تهديدات پرحجم، نيروهاي زيادي شامل 20 تا 30 لشكر عملياتي و انواعي از يگانهاي هوايي نياز بود و بودجه سنگيني براي دفع اين فتنه جهاني عليه مردم و دولت سوريه طلب ميكرد. اما اين كار امكانپذير نبود چرا كه نه چنين نيروي آماده به كاري در زمين با مختصات سوريه در اين كشور و نه در ايران وجود نداشت و از آنچنان بودجهاي هم خبري نبود وضع مالي ايران و سوريه در اين سالها نيازي به توضيح ندارد.»
در اين بيانيه با اشاره به ديدگاه شهيد سليماني در خصوص جهاد آمده است:
«در واقع آنچه از جبهه در ذهن سردار شهيد سليماني نقش بسته بود، چيزي بسيار بيش از يك نزاع و نحوه مديريت و به سرانجام رساندن آن بود. به عبارت ديگر گويا او به «جهاد» بسيار فراتر از يك موضوع فقهي و يك فريضه مينگريست. از نظر او، جبهه يك مكتب بود و رزمندگان در آن پيامگيران و پيامدهندگاني بودند كه سخن و عملشان از اوج معارف ديني و انساني آنان حكايت داشت. او معتقد بود جبهه تجليگاه اسلام ناب در همه ابعاد آن و به خصوص دو بعد اعتقادي و عرفاني بوده و خداوند متعال با عنايت خاص خود، رزمندگان اسلام را چنان از سرچشمه سيراب كرده است كه به اوج نورانيت رسيده و حجابها را كنار زدهاند.»
در بخش ديگري از بيانيه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس به تشريح شهادت از ديدگاه شهيد سليماني پرداخته شده و ذكر شده است:
«شهادت از منظر سردار سليماني، جلوه ديگري داشت. او معتقد بود حتماً بايد شهيد شد و كليد شهيد بودن در آخرت را «شهيد بودن در دنيا» ميدانست. او ميگفت شهيدان زرنگترين آدمها هستند و تا بود به حال آنان غبطه ميخورد. هيچ چيز به اندازه دريافت خبر شهادت يك شهيد او را به هم نميريخت و بيتاب نميكرد. گريههاي او در فراق شهدا خيلي ممتد و زودرس بود. او پيكر، تابوت و قبور شهدا را با اشتياق خاصي و بسيار عاشقانه ميبوئيد و ميبوسيد و چهره بر آنها ميگذاشت.
از نظر او براي شهيد شدن بايد سه اتفاق در انسان بيفتد؛
يكي اصلاح جدي رابطه فرد با خدا، از طريق ترك گناه و انجام مداوم ـ و توأم با توجه ـ مستحبات، انس با قرآن، خواندن ادعيه و زيارت. او اينها را راه اصلاح رابطه بنده با خداوند متعال ميدانست؛
اتفاق دوم اصلاح رابطه انسان با خود است او اين را از طريق «جهاد دائمي» و «تلاش شبانهروزي» در مسير انجام وظايف محوله ميدانست و معتقد بود فرد براي اينكه لياقت شهادت پيدا كند، بايد به جايي برسد كه لحظهاي از او به غفلت و بيكاري نگذرد. از اين رو ساعت كار شهيد همواره پس از فريضه صبح شروع ميشد و تا ساعتي پس از فريضه عشا استمرار پيدا ميكرد و در كل اين ساعات به جز زماني كه براي فريضه ظهر و عصر و ناهار صرف ميشد، به كار ميپرداخت و جهادگرايانه امور محول به خود را پيگيري ميكرد؛
اتفاق سوم اصلاح رابطه انسان با مردم است. از منظر شهيد هيچ چيز به اندازه خاكساري در برابر مردم گرفتار و انجام كار براي آنان خداوند متعال را خشنود نميكند و هيچ چيز به اندازه بيتوجهي به وضع گرفتاران، خداوند را به غضب نميآورد. از اين رو او در طول دوره مسئوليت نظامي خود از آنچه در جامعه ميگذشت، بيخبر و يا بركنار از عمل نبود و با وجود آن كه تمكن مالي شخصياش چندان نبود، اما هر چه داشت نثار مردم ميكرد.
****شهيد سليماني راهحل مسايل مهم را در مراجعه به متن مردم ميدانست /شهيد سليماني در مواجهه با سختترين بحرانهاي امنيتي به جاي تكيه بر نهادهاي حجيم رسمي و يا قواعد سنتي، سراغ متن مردم ميرفت/ ايزديهاي عراق در شهادت سردار سليماني به اندازه شيعيان عراق گريان شدند
بيانيه اين پژوهشگاه به اعتقاد شهيد سليماني به متن مردم و ارتباط و احترام شهيد سليماني نسبت به خانواده شهداء بعنوان ويژگيهاي بارز اخلاقي و شخصيتي اين شهيد پرداخته است و در آن ذكر شده است:
«در ميان اقشار مردم، رابطه با خانواده شهدا و هر موضوع مرتبط با شهيدان نزد او جايگاه ويژهاي داشت. او اگرچه سخنران بسيار ماهر و اثرگذار بود، اما به دليل حساسيت جايگاهي كه در آن قرار داشت، دعوتهاي فراوان به سخنراني را رد ميكرد و به جز موارد بسيار استثنايي ـ مثل سخنراني در جمع نمايندگان مجلس خبرگان رهبري و سخنراني در همايش سالانه فرماندهان سپاه ـ زير بار آن نميرفت. اما در اين ميان مراسم شهدا يك استثنا بود. او تا آنجا كه ميتوانست به دعوتهاي مربوط به مراسم شهدا يا ديدار با خانوادههاي شهيدان پاسخ مثبت ميداد و در واقع به اين مراسم ميشتافت. سخنراني او در اين محافل، بسيار هم اثرگذار بود.
شهيد در سطح منطقه نيز راهحل مسايل مهم را در مراجعه به متن مردم ميدانست بر اين اساس او در مواجهه با سختترين بحرانهاي امنيتي به جاي تكيه بر نهادهاي حجيم رسمي و يا قواعد سنتي، سراغ متن مردم ميرفت و از آنان يك دژ مستحكم در برابر تهاجم دشمن ميساخت. صد البته او سازمان و نيروي رسمي را نفي نميكرد بلكه معتقد بود اين نيروها بدون متن مردم كار عمدهاي نميتوانند انجام دهند. او در بحران سوريه نزديك به 60 هزار نيروي بومي كه تركيبي از جوانان اقوام مختلف سوري ـ اعم از سني، علوي، مسيحي، دروز و كرد ـ فراهم نمود و سازمان و آموزش داد و براي شكستن خطوط سخت عملياتي وارد ميدان كرد و با آنان موانع اوليه را از سر راه يگانهاي ارتش برداشت. او در عراق نيز به متن مردم مراجعه كرد. تشكيل حشد الشعبي بر اين اساس صورت گرفت. پيش از شكلگيري حشد، ارتش عراق در عملياتهاي خود در مقابل «داعش» با شكستهاي سخت مواجه ميشد. تلفات زياد ميداد اما دستاورد قابل ملاحظهاي نداشت. تشكل حشد الشعبي ورق را به نفع ارتش عراق برگرداند. نيروهاي حشد الشعبي كه شمار آنان از 100 هزار نفر فراتر ميرفت، از طيفهاي مختلف عراق شكل گرفت. شيعيان، سنيها، ايزديها، اكراد، فيليها و... همه در آن عضو بودند اما نه با هويتهاي مذهبي و قومي. او همه را در زير خيمه «محبت» جمع كرده و به آنها هويت واحد بخشيده بود و از اين رو در روز رزم و مقاومت، فاصلهاي ميان پيروان اين مذهب از آن مذهب و اين قوم از آن قوم نبود و از اينرو بود كه «ايزديهاي عراق» كه در زمره مسلمانان قرار ندارند و دينشان تركيبي از مسيحيت، يهوديت، اسلام و حتي زرتشت است، در شهادت سردار سليماني به اندازه شيعيان عراق گريان شدند.»
در بيانيه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس ستاد كل نيروهاي مسلح با اشاره به تلاش دشمنان در نشان دادن چهر ه اي مداخله گر از شهيد سپهبد سليماني آمده است:
«بعضيها در محيط خارجي سعي كردهاند از سردار سليماني، چهرهاي «مداخلهگر» به تصوير بكشند و او را بازي بهمزن معرفي كنند ولي واقعيت اين است كه مداخلات او بدون سابقه قبلي نبود يعني ابتدا روندي به مشكل برميخورد، در فرايند تعاملي بين گروهها حل اين مشكل به جايي نميرسيد و هر روز غامضتر ميشد و در نهايت خود آن گروهها از سردار سليماني ميخواستند كه به كمك آنان بيايد و در آن هنگام، سليماني كمك خود را بيدريغ عرضه ميكرد.»
***سياست شهيد سليماني توسعه درگيري در سوريه نبود و به تثبيت امنيتي سوريه ميانديشيد/پاسخ شهيد سليماني به پيام آمريكائي ها/ شهيد سليماني به آمريكاييها هشدار داد كه هر شليك آنان را با شليك متقابل پاسخ خواهد داد
بخشي از اين بيانيه با تشريح مقطع تاريخي ازتقابل آمريكائي ها با ائتلاف مقاومت در سوريه و پاسخ شهيد سليماني به فماندهان آمريكائي در منطقه مي پردازد و بيان شده است:
«امنيتبخشي به رژيم صهيونيستي، فصل مشترك آمريكا و روسيه بود و از اين رو آمريكا بارها از طريق مقامات نظامي مسكو كه در سوريه حضور داشتند به سردار سليماني پيام داد كه به هيچ وجه اجازه نميدهد نيروهاي مقاومت اعم از ارتش سوريه، حزبالله، نيروهاي ايراني و نيروهاي ديگر مرتبط با جبهه مقاومت در مرز شرقي سوريه حضور داشته باشند. اين نوار از مرزهاي شمالي اردن در جنوب شروع ميشد و تا مرزهاي جنوبي تركيه در شمال سوريه امتداد داشت و عمق آن هم بين 50 تا 80 كيلومتر بود. فرمانده ميداني آمريكا گفته بود با هر نيرويي كه در اين نوار طولاني حضور يابد، با قدرت و بدون درنگ برخورد ميكند و در واقع در اين ماجرا، آمريكا موضوع عدم درگيري با نيروهاي ايراني را كنار گذاشته و خط قرمز خود را از عدم درگيري با ايران به امنيتبخشي به مرزهاي رژيم اسرائيل تغيير داده بود. پيامهايي كه پي در پي از طريق روسيه تبادل ميشد، از جدي بودن آمريكا حكايت ميكرد و واقعاً هم جدي بود. سردار سليماني بايد تصميم حساسي ميگرفت. سياست او توسعه درگيري در سوريه نبود و به تثبيت امنيتي سوريه ميانديشيد. در عين حال طرح آمريكاييها را خنثي مي كرد و شكست مي داد و مانع تكميل دستاوردهاي جبهه مقاومت و عمقبخشي به امنيت سوريه كه به اتصال امنيتي عراق و سوريه وابسته بود، ميشد. سردار سليماني از طريق روسها به آمريكاييها پيغام داد كه اقدام آنان در اشغال بخشي از كشور سوريه ـ هيچ مبناي قانوني ندارد و ارتش سوريه و نيروهايي كه به دعوت ارتش سوريه به كمك آن آمدهاند، حق دارند در كل خاك سوريه حضور داشته باشند و از اين رو حضور ارتش و مؤتلفين آن در شرق سوريه قطعي است و با هر مانعي برخورد خواهند كرد. وي به آمريكاييها هشدار داد كه هر شليك آنان را با شليك متقابل پاسخ خواهد داد. در اين ميان آمريكاييها به چند اقدام هشدارآميز از قبيل مانور هوايي در اين منطقه مبادرت كردند اما نيروهاي مقاومت كه در چند نقطه از منطقه قرنطينه شرق سوريه رخنه كرده و نوار مورد نظر آمريكا را از اثر انداخته بودند، با تهديدات از ميدان بيرون نرفتند و در نهايت آمريكاييها موضوع را عوض كردند و گفتند اگر به ما حمله شود، پاسخ ميدهيم. آنان در نهايت هم چند پايگاه نظامي كه در استان «ديرالزور» ايجاد كرده بودند را برچيدند.»
*** سردار سليماني در صحنه داخلي ايران، مذاكره با آمريكا را قبول نداشت/ او معتقد بود خط سازش و تسليم شدن به آمريكا خط خيانت است
بيانيه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس تصريح كرده است:
«سردار سليماني در صحنه داخلي ايران، مذاكره با آمريكا را قبول نداشت و خطاب به آنان كه درصدد بودند دشمن بودن با آمريكا را كمرنگ كرده و مرزهاي انقلاب اسلامي را به نفع آمريكا بشكنند ميگفت اين خيانت است. او زمزمه به راه انداختن برجام دو و برجام سه كه ناظر به محدود كردن ميدان عمل جبهه مقاومت در منطقه و محدود كردن قدرت دفاعي ايران بود را خيانت به ايران دانسته و اين زمزمه را سبب از بين رفتن منافع ملي و امنيت ملي ايران ميدانست. او معتقد بود خط سازش و تسليم شدن به آمريكا خط خيانت است و بايد بدون تعارف در مقابل آن ايستاد.»
***تلاشهاي سردار سليماني سبب ارتقاء موقعيت سياسي حزبالله در ساختار و جامعه لبنان شد
اين بيانيه گسترش حلقههاي مقاومت و رسمي كردن آن را يكي از دستاوردهاي مديريت و فرماندهي شهيد سليماني دانسته است و در اين بيانيه بيان شده است:
«سردار سليماني معتقد بود بايد با گسترش حلقههاي مقاومت اسلامي در همه كشورهاي منطقه، منطقه جديدي ساخت كه آمريكا و رژيم صهيونيستي و همكاران عربي مثل سعودي ها و به طور كلي، غرب نتواند در آن رسوخ كرده و به سياستهاي تجاوزكارانه خود ادامه دهند. او در مذاكره با مقامات مختلف منطقه از جمله افغانستان، پاكستان و آذربايجان، همكاري با نيروهاي مقاومت را به نفع آنان اعلام كرد. او توانست در مذاكره با مقامات افغانستان، «فاطميون» را به عنوان ضامن مهم امنيتي افغانستان در برابر تروريسم و گروههاي جداييطلب و به عنوان بخشي از ساختار امنيتي افغانستان تبديل كند و در مذاكره با مقامات پاكستان، «زينبيون» را نيروهايي قابل افتخار براي دولت پاكستان جا انداخت و دولت را به كمك آنان ترغيب كرد. شهيد سليماني توانست با مذاكرات طولاني، مقامات عراق را متقاعد كرد كه «حشدالشعبي» را به عنوان بخش مهمي از ساختار نظاميـ امنيتي بپذيريد و پارلمان عراق آنها را به رسميت شناخت و از اين طريق آن را ماندگار كرد. پيش از اين تلاشهاي سردار سليماني سبب ارتقاء موقعيت سياسي حزبالله در ساختار و جامعه لبنان شد. كما اينكه با كمك سردار سليماني گروههاي مردمي فلسطين شامل حماس، جهاد و گردانهاي فلسطين به يك قدرت مهم امنيتي، نظامي و سياسي فلسطيني تبديل شدند.»
***شهيد سليماني معتقد بود بدون ولايت هيچ خيري در جامعه محقق نميشود و هيچ چيز جاي آن را نميگيرد/شهيد سليماني بهترين واسطه مردم و رهبري بود
اين بيانيه در تشريح اعتقاد شهيد سليماني به ولي امر تصريح كرده است:
«ولايت و رهبري يكي از سرفصلهاي مهم زندگي و عمل سردار سليماني است. او حضرت امام خميني ـ رحمهالله عليه ـ را «احياگر اسلام» ميدانست و معتقد بود در دو قرن گذشته هيچ شخصيتي همسنگ او نيامده است. او در جلسات ميگفت در طول دوران غيبت، شخصيتهاي مهمي در جهان اسلام و به خصوص در بين شيعيان ظهور و بروز پيدا كردهاند و اثرات مهمي هم برجاي گذاشتهاند ولي هيچكدام در مرتبه و جايگاه امام خميني نبوده و كاري كه او كرده است، نكردهاند. او از اين منظر اطاعت از حضرت امام و خط و راه او را نه يكي از راههاي سعادت بلكه تنها راه سعادت بشر ميدانست. اين درك او از موقعيت حضرت امام خميني ـ سلامالله عليه ـ در اسلام ناشي از «احساس» نبود، بلكه با مطالعه عميق روي آثار علماي سلف و مراجع بزرگ و با ذكر موارد زياد همراه بود.
ولايت و رهبري از منظر سردار شهيد سليماني فقط جنبه استدلالهاي كلامي نداشت و موضوع فقط به تأثير اخروي آن هم محدود نبود. او معتقد بود بدون ولايت هيچ خيري در جامعه محقق نميشود و هيچ چيز جاي آن را نميگيرد. او ميگفت با عقل و مشاوره و تأمل نميتوان به آنچه رهبري به آن رسيده است، رسيد؛ بلكه اين امر متوقف به غرق شدن در محبت او وقبول و اطاعت از تدابير اوست. او در پاسخ نخستوزير وقت تركيه كه به طعنه گفته بود تو استاد تاكتيكي ولي استراتژيست خوبي نيستي، گفته بود من لازم نيست استراتژيست باشم چرا كه در بالاي سرم بزرگترين استراتژيست را دارم و اين چيزي است كه شما نداريد و لذا تاكتيكهاي شما هم به جايي نميرسد.
«سردار سليماني در موضوع رهبري، «ولايتمحور» و «ولايتمدار» بود، اما در اين اندازهها متوقف نبود. ولايتمحوري و ولايتمداري صفت شخصي هستند كه بسيار هم خوب است و سبب عاقبت به خيري هم ميشود و بسياري از مسايل را هم حل ميكند و براي انسانهاي عادي مطلوب است ولي در نهايت يك «صفت شخصي» است و تبعات مثبت شخصي دارد. سردار شهيد حاج قاسم سليماني بسيار فراتر از آن و در واقع «ولايتافزا» بود. او بازوي واقعي رهبري و برازنده لقب «مالك اشتر علي» بود.
سردار سليماني ولايتافزا بود به اين معنا كه با اقدامات و نوع رفتار خود ميليونها نفر را به دوستداران رهبري اضافه ميكرد. او بهترين واسطه مردم و رهبري بود و موجي كه او در زندگي و شهادتش در دفاع از انقلاب اسلامي و منطق آن به راه انداخت، از ديگران ساخته نبود. بخش زيادي از پيروزي هاي انقلاب اسلامي در داخل، مرهون موفقيتهاي بزرگ انقلاب در محيط خارجي است. بسياري از مردم كاستيهاي داخلي را با نگاه به موفقيتهاي خارجي نظام تحمل ميكنند و بسياري با نگاه به موفقيت خارجي نظام، زير بار تهمت ناكارآمدي نظام نرفتهاند و به درستي ناكارآمديهاي داخلي را مربوط به مسئولين اداره داخلي كشور دانستهاند. در واقع موفقيتهاي گسترده نظام در خارج از كشور، بقاء انقلاب را در داخل بيمه كرد و اين موفقيتها، راه رهبري حضرت امام خامنهاي ـ دامت بركاته ـ را تسهيل كرد.»
***محافل آمريكايي سالها از سردار سليماني به عنوان يك «ابرحريف» ياد ميكردند/ شهيد سليماني علاوه بر رسوخ در لايههاي ذهني مقامات ارشد ارتش آمريكا به «دغدغه عمومي امنيتي» آمريكا هم تبديل شده بود/ترور سردار سليماني ميتوانست تداعيكننده موفقيت ترامپ در عرصه سياست خارجي باشد
در بيانيه پژوهشگاه شهيد سپهبد حاج قاسم سليماني دلايل به شهادت رساندن سردار سليماني از سوي آمريكا تشريح و ذكر شده است:
« به شهادت رساندن سردار سليماني از سوي دولت آمريكا و شخص «دونالد ترامپ»، پس از آن صورت گرفت كه پنتاگون به اين جمعبندي رسيد كه وضع ايران در منطقه بدون سردار سليماني ضعيف ميشود. يك گزارش كه حدود يك ماه پيش از شهادت سردار، توسط عنصر مطالعاتي وابسته به ارتش آمريكا در عراق نوشته شده و به فرماندهي سنتكام منعكس گرديده و پس از شهادت سردار در يك انديشكده آمريكايي هم منتشر گرديد، بيانگر اين جمعبندي بود.
آمريكايي اگرچه خود، «سيستمي» تصميم ميگيرند و نقش فرد در آن چندان برجسته نيست، اما گمان آنان در مورد ايران اين است كه نقش فرد بسيار برجستهتر از نقش سيستم مي باشد. آنان با همين تحليل معتقد بودند، پيروزيهاي پي در پي ايران در حد فاصل 2000 تا 2019 ارتباط مستقيمي با خصوصيات و عملكرد شخص «قاسم سليماني» دارد و از اين رو اگر او از ميان برداشته شود، پيروزيهاي ايران متوقف ميگردد. در عين حال يك نكته ديگر هم در اين تصميم دستگاه اطلاعاتي نظامي ـ امنيتي آمريكا و رژيم صهيونيستي و عربستان سعودي در ترور شهيد سليماني نقش داشت و آن نياز دونالد ترامپ به نشان دادن يك «موفقيت ويژه» در عرصه سياست خارجي بود. محافل آمريكايي سالها از سردار سليماني به عنوان يك «ابرحريف» ياد ميكردند و اين سنخ تعابير به دفعات به نشريات معتبري نظير تايمز هم راه يافته بود. در دو سال پياپي هم از سردار سليماني در رديف يكي از ده شخصيت برجسته نظامي دنيا ياد ميكردند و از اين رو به مرور سردار سليماني علاوه بر رسوخ در لايههاي ذهني مقامات ارشد ارتش آمريكا به «دغدغه عمومي امنيتي» آمريكا هم تبديل شده بود و از اين رو ترور سردار سليماني ميتوانست تداعيكننده موفقيت ترامپ در عرصه سياست خارجي باشد. از اين رو پس از به شهادت رسيدن سردار سليماني، مقامات ارشد حزب دموكرات آمريكا گفتند ترامپ امنيت نيروهاي آمريكا در منطقه را وجهالمصالحه پيروزي در انتخابات قرار داده است.»
*** شهادت سردار، رهبري را به شدت و بيش از هر انسان ديگري متألم كرده است
در ادامه اين بيانيه آمده است:
« سردار سليماني بدون شك براي جمهوري اسلامي يك «فرمانده ويژه» بود و نوع كنش و منش و ظرفيت شخصي او در دو دهه اخير در چرخه پيروزيهاي پي در پي ايران بسيار مؤثر بود و طبعاً خلأ وجود او نميتواند در روندآينده قدرت ايران بيتأثير باشد. در اينجا سؤال اين است كه حد واقعي اين دو دسته تأثير ـ تأثير ايجابي در پيروزيهاي گذشته و تأثير سلبي در موقعيت آينده ـ چيست؟
برخلاف تحليل آمريكاييها، انقلاب اسلامي و نظام برآمده از آن هر چند در ابعادي رهين نوع نقشآفريني شخصيتهاي آن هم هست، اما بيش از آن يك «سيستمي» است كه از يكسو زايندگي داشته و از سوي ديگر قدرت «خودترميمي» دارد. آنان فراموش كردهاند كه طي حدود دو ماه ـ 63 روز ـ رئيسجمهور، نخستوزير، رئيس قوه قضائيه و دهها مقام ارشد ديگر جمهوري اسلامي به شهادت رسيده و نظام سريعاً جاهاي خالي شده را با افراد ديگر پر كرده است. در بخش نظامي نيز همين اتفاق حدود يك ماه پس از شهادت رئيسجمهور و نخستوزير رخ داد و طي حادثه هفتم مهر ماه 1360 فرماندهان ارشد ارتش و سپاه (شهيدان فلاحي، فكوري، نامجو، كلاهدوز و جهانآرا) به شهادت رسيدند و اين در زماني بود كه جمهوري اسلامي در جنگي بزرگ درگير بود.
ساعتي پس از شهادت سردار سليماني ـ 13 دي ماه 1398 ـ رهبر معظم انقلاب اسلامي بيانيهاي داد كه در نوع خود تاريخي و بينظير است. همه از شدت علاقه امام خامنهاي ـ دامت بركاته ـ به سردار سليماني خبر دارند و ذكر مكرر و متوالي و بيسابقه ايشان از سردار، پس از شهادت هم از شدت علاقه ميان اين دو بزرگوار حكايت ميكند و طبعاً شهادت سردار، رهبري را به شدت و بيش از هر انسان ديگري متألم كرده است. در چنين شرايطي، فرد به دليل ضربه روحي شديد، به انفعال ميافتد و قادر نيست واكنش فعالي داشته باشد. با اين وجود بيانيه رهبر معظم انقلاب اسلامي، هم وجه « سوگمندانه» را با «حداكثر احساس» منعكس كرد و هم وجه «مبتكرانه» را با «حداكثر عقلانيت» بروز داد. خب آمريكاييها با يك چنين رهبري در منطقه مواجهاند.»
بيانيه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس در تبيين پيامد منطقهاي به شهادت رسيدن سردار سليماني تصريح كرده است:
«حدود چهار ماه پيش از شهادت سردار سليماني يك تحول منفي مهم در منطقه پيش آمد و آن راه افتادن تجمعات توأم با آشوب در عراق و لبنان بود كه دامنه آن به ايران هم رسيد. هدف از اين تجمعات كه همه مخالفان بينالمللي، منطقه و داخلي اين كشورها از آن حمايت ميكردند، اسقاط نظامهاي سياسي و الغاي رويههاي قانوني كه به الغاء حاكميت منتهي ميشد، بود و حد آن آنقدر بزرگ بود كه سردار سليماني را «نگران» كرده و روند حركت وي در هدايت تحولات منطقه را كند نموده بود. نظر شهيد سليماني اين بود كه از سر گذراندن اين توطئه چند سال به طول ميانجامد. اين روند در نهايت در زمان حيات شهيد به استعفاي دو نخستوزير در لبنان و عراق منجر شد و شكلگيري دولتهاي جديد در بيروت و بغداد هم با هالهاي از ابهام مواجه گرديد.
در اين ميان مثل هميشه، نيروي قدس براي كمك به ملتها و از بين بردن توطئه وارد ميدان شد و در نهايت توانست روند را در كمتر از يك سال به كنترل درآورد. توطئه اين بود كه فروپاشي نظامها از استعفاي دولتها شروع و دولت جايگزين از طريق كنار زدن نهادهاي قانوني و با كنار گذاشتن قوانين جاري با ساز و كار تازه پديد آيد و در پي آن بقيه قدرتها نظير رياستجمهوري، پارلمان و بعضي نهادهاي امنيتي ـ نظامي مؤثر هم كنار گذاشته شوند. براساس هدايت اين نيرو، مسئله اسقاط نظامها و كپي زدن بهار عربي كنار رفت و دولتهاي جديد با حفظ قوانين و نهادهاي بالادستي پديد آمدند. در عراق پس از آنكه متظاهرين ميداني مورد تأييد مرجعيت قرار گرفتند و آيتالله سيستاني طي بيانيهاي شكلگيري دولت جديد را خواستار شد، دكتر عادل عبدالمهدي از سمت خود كنار رفت و به دولت تصريفالاعمال (اداره امور جاري) تبديل گرديد و پس از آن بحث انحلال پارلمان پيش آمد كه اگر اتفاق افتاده بود به معناي انحلال ساختارهاي رسمي و ورود عراق به دالاني پرابهام بود. اما زمان زيادي نگذشت و شيعيان پس از رد چند كانديدا كه خارج از روال معرفي شده بودند، مصطفي كاظمي رئيس سابق سازمان امنيت عراق را معرفي كردند و بلافاصله از سوي رئيسجمهور پذيرفته و معرفي شد و سپس پارلمان به او رأي داد و در مدت كوتاهي اعضاي كابينه نيز مورد توافق قرار گرفته و مستقر شدند. آنچه در اين صحنه اتفاق افتاد پيروزي ساختار و قانون از يكسو و شكست هنجارشكنان از سوي ديگر بود، اگرچه عملكرد نخست وزير جديد با ايراداتي روبرو است.
***اخراج نظاميان آمريكايي از عراق، پس از شكست در ويتنام ، تلخترين خاطره آمريكا در چهل و چهار سال اخير بوده است
بيانيه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس ستاد كل نيروهاي مسلح ،ظرفيتسازي شهيد سليماني را ويژگي خاص مديريتي اين شهيد دانسته و ذكر كرده است:
«سردار سليماني در هر موقعيت، ظرفيتسازي كرده است. امروز سليماني نيست ولي به طور قطع آثار راهبردي او تا دهها سال بعد و شايد تا صد سال بعد باقي است و واقعاً «سليمانيها» هستند اما نه به اين معنا هر فرد از نظر ظرفيت لزوماً يك «قاسم سليماني» است. يك روز عراق به اشغال مطلق نظامي آمريكا درآمد. سيصد هزار نيروي نظامي و امنيتي با انواعي از تجهيزات نظامي و... وارد عراق شدند و از آنجا كه عزم خود را براي انحلال ساختارهاي نظامي، امنيتي و سياسي اين كشور جزم كرده بودند، مانعي بر سر راه آنان وجود نداشت و بعضي از سياستمداران صاحب نام آمريكايي نظير «هنري كيسينجر» گفته بودند اداره مستقيم عراق توسط دولت آمريكا لااقل 100 سال به طول ميانجامد كه به معنايي حتي فراتر از «قيموميت» بود. «جي گارنر» و «پل بريمر» هم بر اين اساس برنامه نظامي ارتش آمريكا در عراق را تنظيم كردند و البته منظورشان هم فراتر از سلطه بر عراق، سلطه بر منطقه غرب آسيا بود كما اينكه اين سياست ـ تسلط بر منطقه از طريق عراق ـ هنوز از دستور كار مقامات آمريكا خارج نشده است و دونالد ترامپ در آخرين سفري كه ـ حدود دو سال پيش ـ به عراق داشت، گفت: آمريكا از طريق عراق رفتار جمهوري اسلامي را در سوريه كنترل ميكند. در همان زمان توني بلر نخستوزير وقت انگليس در بصره اعلام كرد اين پيامي است به ايران تا به تغييرات اساسي در سياستهاي خود مبادرت كند. در اين شرايط بر اساس تدابير رهبري انقلاب و شوراي عالي امنيت ملي ايران و با همكاري نخبگان و مرجعيت عراق سردار سليماني بايد ابتدا حركت تهديد را متوقف ميكرد و سپس به طور اساسي آن را از بين ميبرد كه به معناي اخراج نيروهاي نظامي آمريكا از عراق بود. اين كار بسيار دشواري بود. چرا كه از يكسو ايران در عراق نيرويي نداشت و از سوي ديگر سياست ايران، اجراي مستقيم عمليات عليه آمريكا نبود. بر اين اساس مديريت اخراج نظامي آمريكا از عراق ضمن آنكه بسيار دشوار و در مرز احتمالي قرار داشت، به تدابير ويژه و خارقالعاده جمهوري اسلامي ايران محتاج بود. سردار سليماني اين مأموريت را خوب درك كرد و با هوشمندي بسيار بالا و در زماني ـ نسبتاً ـ كوتاه به سامان رساند. عراق در سال 1382 به اشغال نظامي آمريكا درآمد و برنامه آمريكا در سال 1384 به طور كامل با بنبست مواجه گرديد و دو سال بعد ناگزير به امضاي توافقنامه امنيتي ـ بر مبناي خروج كامل از عراق ـ شد. اين خروج از سال 1387 شروع و تا سال 1390 به پايان رسيد. در اين صحنه اگرچه امام خامنهاي ـ دامت بركاته ـ معمار اخراج آمريكا از عراق بود و سياستهاي شوراي عالي امنيت ملي ايران مشخص شده بود اما عملياتي شدن آن برعهده سردار سليماني بود كه با شجاعت و درايت ويژه او و نيروهاي عراقي خصوصا حشد الشعبي و نيروي سپاه بدر به اجرا درآمد و به انتها رسيد. اخراج نظاميان آمريكايي از عراق، پس از شكست در ويتنام در سال 1354، تلخترين خاطره آمريكا در چهل و چهار سال اخير بوده است. هنوز آمريكاييها نتوانستهاند توجيه درستي از خروج خود ارائه دهند و در طول 8 سال اخير به طور جدي درصدد بازگشت نظامي به عراق بودهاند و اين راز راهاندازي داعش توسط آمريكا را برملا ميكند. راهاندازي داعش بر مبناي يك دستور كار پيچيده استوار بود و درست از زماني كه خروج آمريكا از عراق قطعي شده بود، آغاز شد.»
*** آنچه سردار سليماني را به تهديدي بزرگ براي آمريكا و رژيم صهيونيستي تبديل كرد جنبه ظرفيتسازي او بود
در ادامه اين بيانيه آمده است:
«سردار سليماني هيچگاه از «ارتش اسلامي» حرف نزد و مدعي آن نيز نشد اما امروز در عمل اين ارتش اسلامي وجود دارد و در صورتي كه هر گوشه جهان اسلام از سوي غرب و عوامل آن با بحران امنيتي مواجه شود، ميتواند با سرعت، آمادگي و هزينه بسيار كم وارد عمل شده و مشكل را برطرف نمايد. به نظر ميآيد آنچه سردار سليماني را به تهديدي بزرگ تبديل كرد، به گونهاي كه غرب «هزينه بسيار بالاي» ترور او را پذيرا شد، همين جنبه ظرفيتسازي او بود. به هم پيوستگي مجاهدان راه خدا در يمن، در فلسطين، در لبنان، در سوريه، در عراق، در ايران، در افغانستان و در پاكستان زنگ خطر را براي غرب و عوامل آن به صدا درآورده است و شهادت سردار سليماني اصل اين موضوع را منتفي نميكند.»
اين بيانيه اضافه كرده است:
« در دهه اخير در صحنه منطقه، تحولات زيادي پيش آمد، موضوعات زيادي مطرح گرديد و عناصر مختلفي در اين صحنه مؤثر بودند. در اين ميان اجراي منويات بسيار تعيينكننده رهبر معظم انقلاب اسلامي در مسايل پرتلاطم و دگرگونيهاي منطقه، نياز به «راهبري» داشت.
يكي از اين صحنههاي حساس عراق بود. در عراق يك رژيم مستبد كه سابقه 15 سال ـ 1354 تا 1369 ـ درگيري و حدود 30 سال خصومت با ايران و تشيع داشت، ساقط شده بود و احزاب و گروهها و دستههاي عراقي كه تا پيش از اين در خفقان، زندان، تبعيد و تحت تعقيب بودند، آزاد شده بودند و هر كدام براساس تعصبات سياسي، قومي و خانوادگي، رويههاي جداگانهاي را در پيش گرفته بودند و آنقدر عليه هم كار مي كردند كه در همان روزهاي اول سقوط رژيم صدام حسين، سيد عبدالمجيد خويي فرزند مرجع نامدار شيعه را در نجف كشتند و بدن قطعهقطعه شده او را در چهار سمت نجف آويزان كردند! معلوم است كه چنين فضايي چقدر رعب ايجاد نموده و مرجعيت نجف را به شدت بيمناك كرده و از ورود به صحنه پرهيز ميدهد. و اين در حالي است كه در چنين اوضاعي، همه چشمها به مرجعيت است تا كاري بكند و جلوي بلبشو را بگيرد. مرجعيت اين استدلال را داشتند كه ،اينهايي كه دست به خشونت ميزنند و بعضي از آنها سركردگانشان عمامه هم به سر دارند، اصلاً گوششان بدهكار حرف مرجعيت نيست تا با ورود آنها كنار كشيده و اوضاع به سامان برسد. از آن طرف بعثيها تحت فرماندهي عزت ابراهيم الدوري و تكفيريها تحت رهبري ابومصعب زرقاوي دست به اقدامات تروريستي ميزدند و فضا را به شدت تيره و تار ميكردند و آمريكاييها با استناد به اين آشوبهايي كه دو سوي ماجرا به آن دامن ميزدند، ايجاد يك حكومت كامل نظامي به فرماندهي «پل بريمر» را مد نظر قرار داده بودند.
در اين ميان دستور حضرت امام خامنهاي ـ دامت بركاته ـ اين بود كه اولاً آمريكاييها نبايد در عراق جاگير شوند، چرا كه اشغال نظامي عراق هم عليه مصالح اين كشور است و هم با مصالح كشورهاي منطقه و از جمله مصلحت جمهوري اسلامي در تضاد است. ثانياً در عراق بايد حكومت منتخب مردم، جايگزين حكومت ديكتاتوري بعثي شود. نقشه راه اين دو هدف راهبردي از يكسو محوريت آيتالله العظمي سيستاني در هدايت عراق و از سوي ديگر وحدت گروههاي مختلف مردمي و موثر عراقي حول محور واحد براي نجات عراق از اشغالگران بود.
ما ميتوانيم از خلال آن وضع به شدت آشفته و ناهمگن و نگرانيهاي شديد و به حقي كه مرجعيت براي ورود به صحنه سياسي داشت و دستور كار بسيار استراتژيكي كه رهبر معظم انقلاب ترسيم كردند، دريابيم كه چه كار دشواري بر دوش سردار شهيد سليماني قرار گرفته است و او چگونه در ميدان «ناممكنها»، بايد گرهها را يكييكي باز و به «ممكنها» تبديل كند.»
روابط سياسي شهيد سليماني با دولت هاي مختلف و شكل دهي قدرت مقاومت يكي ديگر از موضوعات بيانيه علوم و معارف دفاع مقدس است كه در آن آمده است:
«در همه اين صحنهها او با دولتها بايد گفتوگو ميكرد، مبادله اطلاعات مينمود و به تصحيح خطاي آنان همت مي گماشت و اينها چيزهايي نبود كه در يك ديدار و دو ديدار به نتيجه برسند بعضي از اين موارد به مذاكرهاي چند ساله نيازمند بود. در همه اين صحنهها او با مردم اين كشورها هم كار داشت و بايد «قدرت مقاومت» را در آنان پديد ميآورد. او با احزاب و گروههايي كه در بسياري از موارد با خط و ربطهاي آنان هم مخالف بود ، كار داشت و بايد آنان را متقاعد و مديريت ميكرد و اين همه در حالي بود كه در اكثر موارد، او نميتوانست از موضع «تحكم» وارد شود. البته گاهي هم از در تحكم وارد ميشد و جواب هم ميگرفت ولي در اغلب موارد او بايد آنان را «مجاب» ميكرد. اين جا او با درايت وارد ميشد و گرهها را يكي يكي باز ميكرد و مسيرها را روي ملتهاي منطقه ميگشود و دشواريهاي آن را برطرف ميكرد.»
در بخش پاياني اين بيانيه به تشريح گوشه اي از زندگينامه شهيد سليماني پرداخته شده است و بيان شده است:
سردار حاج قاسم سليماني 20 اسفند 1335 در روستاي «قنات ملك» از توابع «راور كرمان» متولد شده است. او در سال 1356 در سن 21 سالگي به نهضت حضرت امام خميني ـ قدسسرهـ پيوسته و براي پيروزي انقلاب اسلامي از زندگي عادي خود دست كشيده و با پيروزي انقلاب به عضويت «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» درآمده و با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران، به سلك رزمندگان درآمده و به زودي به فرماندهي «گردان كرمانيها» رسيده است. تيپ و سپس «لشكر ثارالله» حاصل توانمندي ايشان در دفاع مقدس بوده و حضور مداوم در عملياتهاي حساسي مثل فتحالمبين، بيتالمقدس، كربلاي 4 و 5 و والفجر 8، از او در جنگ چهرهاي ويژه ساخته است. او در تشريح نحوه فرماندهي امثال خود، ميگويد: «فرماندهي در سپاه، فرماندهي بيا بود نه فرماندهي برو و در اين دو تفاوت عمدهاي وجود دارد.»
سردار سليماني در طول دوران فرماندهي جنگ با بسياري از شهداي بزرگ دفاع مقدس ارتباط نزديك داشت و در طول زندگي خود مكرراً از فرماندهان بزرگي ياد كرده است؛ شهيد حسن باقري، شهيد مهدي باكري، شهيد احمد كاظمي، شهيد ابراهيم همت، شهيد مهدي زينالدين، شهيد علي صياد شيرازي، شهيد حسين خرازي، شهيد احمد متوسليان و.... «حاج قاسم سليماني» از هر كدام از آنان درسهايي گرفته و در خاطره خود سپرده بود، به گونهاي كه پس از دهها سال اين خاطرات را با جزئيات بيان ميكرد و هر بار آنچنان منقلب ميشد كه گويي همين الان رخ داده است.
او از دوران جنگ تعبيرات بسيار جالبي داشت؛ از نظر حاج قاسم دوران 8 ساله دفاع مقدس به دليل وسعت مجاهدت و خلوص رزمندگان، بينظيرترين دوران تاريخ اسلام است و از اين رو او عمليترين درس اسلام و مكتب اسلام را باورها، اعتقادات، بيانها و رفتارهاي رزمندگان در دوران دفاع مقدس ميدانست. او معتقد بود آنچه در اين دوران بر زبان فرماندهان و رزمندگان جاري شده، نابترين معارف اسلام ناب محمدي بوده است. اين بيان ديگري از اعتقاد امام خميني است كه خطاب به علماي اسلام و عرفاي شيعه ميفرمودند: «پنجاه سال عبادت كردهايد و خدا قبول كند، يك روز هم يكي از اين وصيتنامههاي شهدا را بگيريد و مطالعه كنيد و تفكر كنيد ... از اينها قدري تعلم پيدا كنيد» (صحيفه نور، ج 14، ص 491)». و نيز ايشان با اشاره به رزمندگان اسلام و اخلاص ملت ايران فرمودند: «ملت ايران و توده ميليوني آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسولالله صليالله عليه وآله ميباشند» (وصيتنامه امام). از نظر سردار سليماني، جبهه، «حكمت و عرفان عملي» بوده و رزمندگان جبهه پيشروان عرفان و حكمت عملي بودهاند كه به اشراق و مقامات بسيار بالاي معنوي رسيدهاند.
جمعه, 12 دی 1399 09:01
در بيانيه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس تاكيد شد: شهيد سليماني راهحل مسايل مهم را در مراجعه به متن مردم ميدانست /شهيد سليماني علاوه بر رسوخ در لايههاي ذهني مقامات ارشد ارتش آمريكا به «دغدغه عمومي امنيتي» آمريكا هم تبديل شده بود
محافل آمريكايي سالها از سردار سليماني به عنوان يك «ابرحريف» ياد ميكردند و اين سنخ تعابير به دفعات به نشريات معتبري نظير تايمز هم راه يافته بود. در دو سال پياپي هم از سردار سليماني در رديف يكي از ده شخصيت برجسته نظامي دنيا ياد ميكردند و از اين رو به مرور سردار سليماني علاوه بر رسوخ در لايههاي ذهني مقامات ارشد ارتش آمريكا به «دغدغه عمومي امنيتي» آمريكا هم تبديل شده بود و از اين رو ترور سردار سليماني ميتوانست تداعيكننده موفقيت ترامپ در عرصه سياست خارجي باشد.