به محض ورود به اصفهان و استقرار در مكانى مناسب به جذب جوانان مبارز و انقلابى اصفهان پرداختيم و آنچه در خصوص انفجارات و تخريب در سوريه و لبنان تعليم ديده بودم به اين بچهها آموزش مىدادم. ابتدا روش ساختن بمب دستى بود كه براى اين منظور به يكى از دوستان مأموريت دادم كه حدود 50 يا 60 عدد ديگ زودپز به ظرفيت 3 نفره، پنج نفره و يا بزرگتر از كارخانهى سازندهى آن كه در نجفآباد بود خريدارى كند. اين ديگها را پر از مواد منفجره – كه از عناصر مختلف تخريبى بود مىكرديم و با فتيله و چاشنىهايى كه قبلاً با خود از سوريه آورده بودم مسلح كرده، به بچهها ياد مىدادم كه چگونه مىتوان اين ديگها را در مسير تانكها و خودروهاى نظامى قرار داد و با يك سيم و يك باطرى، چاشنى الكتريكى را منفجر كرده، باعث انفجار ديگ زودپز شد. واقعاً هم اين ديگهاى زودپز قدرت تخريبى سنگينى داشت. برادر شهيدم سيدمحسن صفوى در آن زمان توانسته بود مقدار زيادى ديناميت تهيه كند. ما اين مواد انفجارى را براى تخريب و آتش زدن هدفهايى كه مربوط به رژيم مىشد به كار مىگرفتيم.
همچنين بمب دستى كه با كلرات پتاسيم و عناصر ديگر انفجارى و با كمك يك سه راهى لوله آب ساخته مىشد نيز در تخريبها به كار گرفته مىشد. از ديگر اقداماتى كه انجام مىداديم در شبهاى حكومت نظامى در اصفهان با كمك يك يا دو نفر از دوستان و با يك دستگاه موتور سيكلت، اسلحهى كلاشينكف – كه تهيه كرده بودم را برمىداشتم و دستمال چفيه را به صورت بسته و در خيابانها و كوچهها به كمين نيروهاى نظامى مىنشستيم و به محض اينكه خودروهاى ارتشى مىرسيدند به طرف چرخهاى آنها شليك مىكرديم و نظامىها به وحشت مىافتادند و ما هم فرار مىكرديم. مردمى كه در كوچهها ما را مىديدند تكبير مىگفتند و فرياد مىزدند البته كسى از نيروهاى نظامى را در اين عملياتها نكشتيم. يكبار هم در شهرستان گلپايگان چنين عملياتى انجام داديم و با مواد منفجره مكانى را آتش زديم؛ اما عمدهى كار ما آموزش نظامى به جوانها و نيروهاى انقلابى بود. كارها و اقدامات ما در اصفهان تا اوايل بهمن ماه ادامه داشت تا اينكه مطّلع شديم حضرت امام خمينى تصميم به بازگشت به ايران دارند. ما به اتفاق عدهاى از دوستان در حالى كه مسلح بوديم در بهشت زهرا حضور پيدا كرديم. البته كميتهى مسلح توسط حاج محسن رفيقدوست در فرودگاه مهرآباد تشكيل شده بود كه يكى از اخوىهاى ما بهنام سيد سلمان و شهيد محمد بروجردى در آن كميته حضور داشتند. اين كميته محافظت از جان امام را از فرودگاه تا بهشتزهرا بهعهده داشتند. روز 12 بهمن فرا رسيد و امام خمينى(ره) بعد از 15 سال تبعيد به خاك ايران قدم گذاردند. استقبال مردم از فرودگاه تا بهشتزهرا بىنظير بود. جمعيت در بهشت زهرا موج مىزد. به محض ورود هلىكوپتر امام(ره) به بهشتزهرا و فرود آن در نزديكى قطعهى شهدا جمعيت براى ديدن رهبر خود هجوم آوردند. انتقال ايشان از هلىكوپتر تا جايگاه كار بسيار دشوار و سختى بود.(73) به هر ترتيب امام(ره) در جايگاه سخنرانى قرار گرفتند و آن صحبتهاى كوبنده را خطاب به دولت بختيار و نصايحى هم به سران و امراى ارتش بيان فرمودند كه در واقع با اين سخنان سرنوشت رژيم شاه مشخص گرديد و ما فهميديم كه دولت بختيار ديگر دوام نخواهد آورد.
بعد از سخنرانى امام(ره) و رفتن ايشان از بهشت زهرا، من به اتفاق دوستان به اصفهان بازگشتيم و تا روز 22 بهمن برنامهى آموزش نظامى خود را گسترش داديم؛ خانهاى را هم براى اين كار در نظر گرفته بوديم. در راستاى فرمان حضرت امام(ره) مبنى بر پيوستن ارتشيان و درجه داران به مردم، يك برادر مؤمن و انقلابى از همافران نيروى هوايى به نام آقاى »جمعه« به گروه آموزشى ما پيوست و ما هم از وجود ايشان استفاده میكرديم. در روز 22 بهمن با اخبارى كه از تهران رسيد، نيروهاى انقلابى و مردم مؤمن اصفهان هم وارد عمل شدند و تمام مراكز نظامى و كلانترىها و ساختمان ساواك به اشغال نيروهاى مردمى درآمد. نظامىها هم از پادگانها گريختند و شهر كاملاً در اختيار نيروهاى انقلابى قرار گرفت.